یه خاطره ای بگم یه بار خودمو دوستم داشتم میومدیم خونه سر کوچه یه آرایشگری بود خدایش قیافمون بس که ساده بود حد نداشت یه مانتو ساده ساده که هیچ جلب توجخی نداشت آقا تا ما اومدیم پسره فورا از آرایشگاه پرید بیرون به دوستم گفت خوشگل خانم و چندتا حرف دیگه
آقا دوستم رنگش زرد شد من برگشتم دستمو زدم به کمرم گفتم اگه تخم (ببخشید اینو میگم) باباتی همین جا وایسا تا بیام پسره باورش نمیشد میگفت باشه وایسادم خلاصه همش ۳۰ ثانیه با خونه فاصله داشتیم پریدم خونه به شوهرم گفتم شوهرم اومد مثل چی کتک اش زد در حالی که با من نبود با دوستم بود ولی من به همه گفتم با من بود
شبش هم بابام رفت صاحب آرایشگاه رو تهدید کرد که اگه این پسره بیاد اینجا میدم مغازتو بندن