خانما خواهر همسرم يه حرفي زده بهم يه لحظه بيايد

نه عزیزم توقع نداشته باشه چون اصولا آقایون اینطورنیستند گفتم که غصه نخور ایندفعه که دیدیش درجایی که همسرتون نبود راحت می تونی بی احترامیش به روش بزنی وقتیم همسرت هست طوری رفتارکن که به به هیچ مثل خواهرشوهرنیست!

یه چیزی بگم ؟  بنظرم من و شما  باید روی خودمون کار کنیم  ک خودمون بتونیم   سریع الانتقال باشیم  و از حق مون دفاع کنیم ... خیلی جاها می تونیم با کلمات ساده ،  حرف مونو بزنیم  و احساس مونو بگیم !  ولی نمیگیم !  بعد میایم خونه  و یا خودخوری میکنیم  یا از دیگران متوقع میشیم ک بیان ازمون دفاع کنن ... اول و آخرشم ؛ ضعیف جلوه میکنیم 

عیدپارسال رفتیم خونه مادربزرگم بعدش همه تواتاق بودن من بیرون اتاق بودم داشتم موهام رو فر میکردم بعدش خالم تو اتاق میخواست غیبتم رو کنه من شنیدم (آخه من یه مقدار اضافه وزن دارم و تپلوام) بعدش ناراحت شدم هیچی هم نگفتم خودش الکی گفت مشکلی داری نیا چیزی نگفتم و رفتم خونم (متاهلم) کوتاه میگمش خلاصه رفتم خونه براش یه پیامایی دادم تا مرکز سکته رفت تا ۱ ماه فوشم میداد

خالم معلمه خواستم برم مدرسه شکایتش رو به مدیر کنم بابام نزاشت 

از حسادته من برات نوشتم هرجا میرم میگن دماغت عملیه میگم نه به خدا بعد بحث بینی من شد که عروسکیه مادرشوهرم تو جمع میگه بینی اونایی که عمل میکنن راسته بینی این کجه بعد همه فامیلا گفتن کجاش کجه میگه نه باید دقت کنید من یه روز خیلی دقت کردم 

بهش زور داشت هرکی منو میدید ازم تعریف میکرد 

منم به شوهرم گفتم از این حرفش ناراحت شدم اول که بینیم کج نیست دوما حتی اگه کج باشه حق نداره بهم بگه اونم تو جمع 

شوهرمم رفته بود دعواش کرده بود

حالا شوهرم که میشه پسر خودش کمی بینیش بزرگه والا من تاحالا به روش نیوردم 

گومبولی جون😍هر جا پستاتو  میبینم میخونم همیشه راهکار منطقی میدی و مودبانه چقد خوبی توووو😘

حالا یه خواهر زاده زشتو چاقی داره نمیدونی چقد ازین تعریف میکنه هر بار میبینش زود میگه پاشم برات اسفند دود کنم تو چقد قشنگی 😐😐

شوهرمن باوجودی که عاشقمه حوصله نداره بخوام به خانواده اش بحث کنم البته اونا واقعا خوبن(من عروس ته تغاری ام همه لوسم میکنن میرم خونه مادرشوهرم خواهرشوهرام به وجودی که ۱۰ سال ازم بزرگتران آبمممیدن دستم..حتی برای من اول غذا میکشن باوجودی که برادرشوهرای که ۲۰ سال ازم بزگتران سر سفره ان )کلی میگم مردا این طورین رفتارمامانش هم گفتم شوهر گفت میخواستی باهاش نری دکتر

یه مثال بزنم ؛  یکی صورتش جوش زده بود ،  بهش گفتن ، عه وا ! چقدر جوش زدی ؟   خندید و گفت ؛  سایر خوشگلی هامو ببینید ! 

این جواب چقدر ساده ست !  نیاز ب فکر زیادی هم نداشت ... احساس شو ب زبون آورد ... همین !

من اگه یه چیزی خدای نکرده یادم رفت اومدم خونه پیام میدم کلا خرچی تو ذهنم بیاد منتقل میکنم  

به نظرم همه مثل هم نیستن تو ببین چه روشی بهتره که از خودت دفاع کنی یکی سکوت براش بهتره یکی هم مثل من...