تولد دختر جاریم بود.موقع فوت کردن شمع های روی کیک که همه ساکت بودن خواهر شوهرم که دانشجو هست ( خواهر شوهرم آلرژی فصلی داره ) یه دونه عطسه شدید کرد و یه گوز گنده ناگهانی ازش در رفت.فکرشو بکنین تو جمع خانوادگی جلوی خواهرا و برادرا و عروسا و داماداو پدر شوهر و مادر شوهر.یه لحظه انگار زمان متوقف شد.همه یه جوری شدن.منم از خجالت قرمز شدم.الان فکر میکنم خودکشی کرده باشه😆😆😆.بیچاره الکی به بهونه سرفه کردن جمع رو ترک کرد و دیگه برنگشت.