شوهرم با شوهر خواهرش تو مغازه شوهرم کار میکنن بعد مغازه شوهرم جاییه که یه خیابون بزرگ کل اون خیابون همه گاراژ دارن و محصولات کشاورزی میخرن خونه مادرم اون نزدیکی های یعنی هروقت بخوابم بدیم دکتر یا مرکز شهر از در گاراژ شوهرم رد میشیم حالا من دو روز پیش خواستم گوش برادر زادم و سوراخ کنم با ماشین برادرم بردمش مرکز شهر و از در گاراژ شوهرم رد شدیم و شوهرم دست تکون دادم دیروز خواهر شوهرم زنگ زد که شنیدم برا تعلیم رانندگی رفتی در گاراژ بعد شوهرشم گفته بود اگه تو از در گاراژ رد شی و با ماشین دست تکون بدی شلاقت میزدم منم گفتم من چهار ساله رانندگی بلدم چه تعلیمی دوما ما مسیرمون اونجاس میشه پرواز کنیم از جای دیگه بریم
خواسته ی زری بزنه ک ها شوهره من باغیرته و من رد میشم از اونجا تابلو نمیکنم زنشم
ن باو چ کار بدی اینا عقده ای هستن
متنفرم از جامعه ای که فساد درآن به حدی رسیده که نام هرفکر غلط و کثیفی را میگذراند روشن فکری! و من نمیدانم این انسان ها خدا و دستوراتش را کجای زندگی شان قرار میدهند؟
حالا این خواهر شوهرم ماشین داره بعد شوهرش نمیزاره بشینه پشت ماشین خودش از ماشین زنش استفاده میکنه و ماشین خودشو زده پارکینگ گفتم شایدم اینجوری گفته که زنش هوس نکنه یا بگه منم باید بشینم پشت ماشین