من يه خواستگار داشتم كه همسايه قديميمون بودن اين پسره عاشقزمن شده بود ولي من حسي نداشتم بهش واقعا پسر خوب و مومني بود درحدي دوسم داشتن كه ميگفتن توروخدا به زور ازدواج كن من اخرش گفتم نه چون واقعا نميتونستم
اون ازدواج كرد با يه دختر معمولي مثل من
من يه سال بعد اون با همسايه قديميمون كه اونم خيلي پيگير بود ازدواج كردم همسايه شديم ...با اون پسره ولي همو نميديديم اين خواستگار من با شوهرمم قبلا دوست و همكلاسي بوده كه بينشون شكرابدشده قبلا...