2737
2734

حدود ۵،۶ سال پیش شب خونه دوستم بود و همه خانواده اونا جمع بودن اونجا و منتظر یه مرده بودن

مرده از اون ادمای با خداااا بود م خیلی خیلی مرد عادی ای بود و عمامه و جیزی نداشت 

اومده بود ارتباط با خدارو بهمون باد بده ، میگفت چشاتونو ببندین به هیچی فک نکنین و انگشتاتونو بهم بچسبونین 

همه اینکارو کردیم ولی فقط دختر خالم یهو گفت من یه چیزیایی میبینم به شکل بچه و خرگوش....میگفت ولی نمیشه بهشون نزدیک شد ، که اقای پرسید امروز دروغ گفتی دختر خامم گفت بله ،اقاهه گفت اول باید توبه کنی تا بقیشو بتونی ببینی .....

خلاصه الان که سنم بیشتر شده همش به این فک میکنم خیلی دوس دارم یبار خودم تجربه کنم ، اسم اقاهه اقای بدیعی بود ، 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
2738

بیشتر شبیه عرفان های نوظهوره تا ادتباط باخدا

گاهی با خود می اندیشم آیا آقا منتظر ۳۱۳ یار است یا ۳۱۳ مادر که برایش سرباز تربیت کنند؟ و هر بار به خودم میگویم تربیت چه قدر کار دشواری است😔😔
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687