من ترسناک ترین خوابم چندتاست
اما همش تویه مضمون
این که خونه مادر شوهرم بودیم همه بودن منو یه نفر که نمیدیدم داشت اذیتم میکرد و استخون زانومو داشت جا به جا میکرد توخوابم شلوارمو دادم بالا شوهرم میدید
همش فریاد میزدم بسم اله اما فایده نداشت توخواب میگفتم پس چرا از بسم اله نمیترسه؟؟ کل ائمه رو صدازدم به اما حسین که قسمش دادم کل دردام رفت واییی از خواب که بیدار شدم تاچند روز همون نقطه از پام بشدت درد میکرد