پسره زنگ زد به ما که چون تولد اینه
میخوام با خرج خودم ببرمتون مسافرت
من خیلی راضی نبودم ولی شوهرم قبول کرد
رفتیم و اینا اونجا بوشهر کلی بوس میکردن همو جلوی شوهرم شب پیش هم میخوابیدن و کلی فدات بشم و این حرفا
خواهر شوهرم جلوی پسره جلوی چشم شوهرم لباس عوض میکرد