خانما دیشب ساعت 9 شب شوهرم برگشت خونه گفت که پس فردا واسه شام عقد خواهرزاده شه، دعوتمون کرده، منم هنگ کردم، ( البته از بعد عید گفته بودن تا قبل محرم عقد میکنند ولی تاریخ قطعی نگفته بودن و اینکه گفته بودن محضریه یعنی مراسم ندارن)، البته اینم بگم مراسم آنچنانی ندارن ندارن، خواهر برادرها و بچه هاشونو و خانواده عروس، که سر هم 60_70 نفر نميشن،منتها ما مجلس هامون مختلطه یعنی آزاديم روسری دربياريم و لباس باز و آرایش داشته باشیم مردها ایراد نميگيرن،الان از دیشب تا حالا اعصابم خورده، اول اینکه خواهرشوهرم گذاشته يه روز مونده به عقد به شوهرم گفته،الان من با دو بچه چکار کنم، نه لباس خوبی برای خودم دارم، نه بچه هام، خداشاهده واسه نامزدی هم مثه همین يه روز مانده بود گفت منم ناچار شدم با مانتو بشينم، تنها زن اون مجلس بودم با مانتو،بخاطر همین دیشب با شوهرم دعوا کردم گفتم ولله نميام، يه روزه از کجا برای خودم و بچه هام لباس بخرم و اونم عصبانی شد و قهر کردیم حتی صبح بدون اینکه حرفی بزنه یا پول بزاره جا،رفت سرکارش،الان هم عذاب وجدان دارم، هم حرصم ميگيره از کار خواهرشوهرام، همیشه با ما غریبی میکنن،اگه اتفاقی بيفته آخرین نفر تو خونوادشون من و شوهرم ولی خواهرا با اون یکی جاری و برادرشوهر صمیمین،مطمئنم اونا از قبل خبر داشتن و تدارک دیدن، این وسط من موندم،هم دلم برای شوهرم میسوزه چون عقد خواهرزاده شه دوست داره بره، هم من و بچه ها چکارکنیم حتی آرایشگاه برای اصلاح هم نرفتم، شما بودين چکار میکردین؟؟؟
و خداوند "سر" را آفرید تا روی گردن باشد نه در زندگی دیگران 😏
زیاد به روی شوهرت نیار چون حساس میشه فکر میکنه با تو مشکل دارن. در حد یه جمله کافیه. اگه میتونی از همسایه یا دوست صمیمی لباس قرض بگیر. شبم برو خرید با شوهرت برا بچه ها
من بودم اصلا سر شوهرم غر نمی زدم می رفتم شیک و مجلسی برای بچه ها و خودم لباس می خریدم و حتی لباس ست😉بعد وقت آرایشگاه می گرفتم و اول همه هم در مراسم حاضر می شدم. من از اینکه با من و همسرم خیلی قاطی نباشن هم خوشحال میشدم چرا که از قدیم گفتن دوری و دوستی. احترامها و رودربایستی ها هم به من بیشتره😉😙
خدایا شُکرت که من مامان یه نی نی سالم و صالح و زیبا شدم💪😍