من تو شهر غریبم و از صب تا شب میرم سرکار با اینکه خیلی خسته میشم ولی غذام همیشه آماده اس حالا اینا به کنار همسر من مدرس زبانه و خصوصی هم تدریس میکنه مادر یکی از شاگرداش که زن جوون و پولداری هم هست به شوهرم پیشنهاد داده باهم شریکی کار کنن یعنی محل آموزشگاه رو اون خانوم بگیره و همسر من تدریس کنه و فقط همسر منو میخواد یعنی هیچ مدرسی جز همسر من اونجا نباشه من به همسرم گفتم دلم نمیخواد با این خانوم شریک شی همسرم یه دعوایی با من راه انداخت حتی برگشت گفت از این به بعد از من محبت نمیبینی و اشتباه کردم با تو ازدواج کردم... اضافه کنم که همسر من خوش قیافه و خوش تیپ هستش حتی به خانوادمم فحش داد و گفت تو شکاکی و به من اعتماد نداری