2733
2734

سلام دوستای عزیز 

من 9 خرداد شروع پریودم بود 17خرداد یک عدد آمپول hmg زدم 20 و 21 هم هر روز یک عدد آمپول hmg زدم در این روزها هم که قرص لترزول و استرومارین و گلوکوفاژ خوردم طبق دستور پزشکم .

روز 20 خرداد یکبار نزدیکی داشتم 22 خرداد سونو واژینال مجدد شدم دکتر گفت تخمک بدون hcg آزاد شده حتما امروز و فردا نزدیکی داشته باش که این کارو کردم .بعد دیروز که28 خرداد بوده و20 روز از شروع پریودم میگزره سر درد شدید و وحشتناکی داشتم که شک کردم نکنه ماله بارداریه رفتم آزمایش خون دادم اما بتا کمتر از 2 بودش در واقع دیروز که ازمایش دادم از اخرین نزدیکی 4 روز میگذشت حالا نمیدونم این سر درد خیلی شدید که از صبح تا شب درگیرش بودم و حتی نتونستم غذا بخورم علتش از چیه؟ایا واسه ازمایش خون زود اقدام کردم؟ایا میتونم امیدوار باشم که شاید لقاح دیرتر انجام شده یا خیر ممنون میشم از تجربیاتتون بگید و ببخشید زیاد توضیح دادم مرسی

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2728
اره زود بود ..چیزی که من شنیدم ۱۲ تا ۱۶ روز بعد از نزدیکی

این ماه خیلی خیلی امیدوار بودم چون هر ماه یه مشکلی داشتم یه بار تخمک نداشتم یه بار رحم نازک بود یه بار اندو مشکل داشت این ماه همه چی عالی بود حتی روز آزاد شدن تخمکمم هم سونو شدم اما وقتی دیروز تست دادم بتا 2 بود خیلی دپرس شدم

این ماه خیلی خیلی امیدوار بودم چون هر ماه یه مشکلی داشتم یه بار تخمک نداشتم یه بار رحم نازک بود یه ب ...

آخه ۴ روز خیلی زود بود...نا امید نشو یه ۱۰ دوازده روز دیگه تکرار کن انشالله که مثبته

2738
این ماه خیلی خیلی امیدوار بودم چون هر ماه یه مشکلی داشتم یه بار تخمک نداشتم یه بار رحم نازک بود یه ب ...


خعلییییییییییی زود رفتی عجول تر از خودمم دیدم... تاپیک تو رو حتما به شوهرم باید نشون بدم که به من نگه عجول

هنوز مادر نشدم، اما می دانم که خیلی دلم برای کودک نداشته ام تنگ شده. دلم لک زده برای کودکی که جای خالیش تنها دغدغه زندگیم شده... این روزها تنها خدا می داند و می بیند که مادرانگی هایم را چگونه در تنهایی و خلوتم بروز می دهم. با کودک نداشته ام راه می روم و حرف می زنم و مدام زیر لب می گویم کی از پیش خدا می آیی؟؟؟ملاقاتت با خدا تمام نشد؟؟نمی دانی اینجا برای داشتنت هزار راه نرفته را می روم تا تو را به دست بیاورم...می دانی فرزندم تا پای جان برای داشتن رفته ام....تمام گفته ها و ناگفته ها را تحمل کردم تا روزی تو را در آغوش بگیرم .....بیا که دیگر تاب نگاه سنگین جماعت را ندارم ... امسال هم گذشت و نیامدی و مادر نشدم اما هیچ کس نمی داند که حس مادرانگی ام از تمنای وجودم لبریز شده ... هیچ کس نمی داند درونم داغ نداشتنت مثل کوه آتشفشان در حال انفجار است.... فرزندم اینجا برای داشتنت دست بهر کاری زده ام ... هزار درد را متحمل شده ام .... انصاف نیست کسی را که برایت این همه بی تابی می کند را بیشتر از این چشم انتظار بگذاری .... من خودم را همین حالا هم مادر می دانم بخاطر حسی که برای داشتنت از وجودم لبریز شده بخاطر تمام سختی هایی که برای داشتنت از یک مادر واقعی بیشتر کشیدم.... بی منت....  اما هیچ کس مرا مادر خطاب نمی کند .... می دانی تا تورا نداشته باشم هیچ کس مرا مادر به حساب نمی آورد .... عزیزترین آرزویم ؛ بیا و رویای های مرا سروسامان بده... (خدا جون هیچوقت چیزی رو زوری ازت نمی خوام.... اگه مصلحتم نیست فقط به دلم آرامش بده ....  من یک مامان صبور می شم  ) و من بالاخره مامان شدم خدارو شکر 😍🥰😘🥳
خعلییییییییییی زود رفتی عجول تر از خودمم دیدم... تاپیک تو رو حتما به شوهرم باید نشون بدم که به من نگ ...

منو ول کنن فردای روز نزدیکی میرم ازمایش فقط در ماه کلی تست تخمک گذاری و تست بارداری میخرم

آره منم از این تجربه ها کم ندارم...ولی توکلت به خدا باشه


گاهی نمی خواهی ولی می شود

گاهی نمی شود که نمی شود 

گاهی هزار دوره دعا بی اجابت است 

گاهی نگفته قرعه فال به نام تو می شود

گاهی گدای گدایی و بخت نیست

گاهی تمام شهر ، گدای تو می شود 

گاهی گمان نمیکنی و میشود ، گاهی نمیشود که نمیشود..

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
داغ ترین های تاپیک های امروز