بچه ها من ازدواج کردم ی شهر دیگه خونه مامانم اینا هم ی شهر دیگه س بعد من دیگع بزرگ شده اونجا بودم دوستای زیادی داشتم مثلا مامان من باید از یکی خوشش بیاد از بعصی از دوستام ک حتی هیچ مشکلی ندارن خوشش نمیاد مثلا بیان پیشم هی چشم غره میره نمیدونم چجوری بگم ک مامان اینحوری نکن هر چی هم میگم فایدع نداره ب نطرتون چیکار کنم منم نمیتونم برم پیش دوستام چون بجه دارم