2733
2734
عنوان

بخاطر گذشته ی همسرم بهم میریزم

1006 بازدید | 61 پست

من و همسرم هردو ازدواج دوممونه.من در دوران عقد بعد از تقریبا دوسال جدا شدم.همسرم بعد از ۱۰سال زندگی مشترک و با یه دختر که موقع جداییشون یک سالش بوده و الان ۴سالشه و پیش مادرشه و اخر هفته ها میاد پیش ما.الان هم تقریبا یک سال از ازدواج منو همسرم میگذره.ما۱۶سال تفاوت سنی داریم(۲۴سالمه) و عاشق هم شدیم و با وجود مخالفت خانواده ها بهم رسیدیم.ما عروسی نگرفتیم فقط یه عقد محضری و اومدیم سر زندگیمون.زیاد توضیح نمیدم که خسته کننده نباشه اگه کسی دوست داشت دربارم بیشتر بدونه تاپیکامو بخونه کاملا متوجه همه چی میشه.من قبلا انقد حساس نبودم ناراحت میشدم ولی اینطوری بهم نمیریختم.اخیرا هر موقع دختر شوهرم قراره پیش ما بیاد (شوهرم باید بره دنبالش بیارتش و اکثرا با زن سابقش اینطوری دیدار ایجاد میشه)من بشدت بهم میریزم تا حدی که حالم تا چند روز بده.ناخوداگاه همه ی اون چیزی که بیشنشون گذشته معذرت میخوام از نحوه و لحظه ی شکل گیری نطفه ی بچشون تا عکس و کلیپایی که ازشون دیدم ۳تایی و... همه میاد جلوی چشمم و حس بدی به شوهرم پیدا میکنم و بدم میاد حتی دستمو بگیره.خیلی بهم ریختم.من یبار باردار شدم ناخواسته اوایل ازدواجمون که شوهرم بزور و با پافشاری مجبورم کرد سقطش کنم(من خودم هم نمیخواستم بچه ولی دلم شکست وقتی حتی سعی نکرد قانعم کنه یا دلمو بدست بیاره واسه این موضوع.از اهرم فشار و تهدید استفاده کرد فقط)در حالیکه چطور بقول خودش که میگه من خودم دخترم رو خواستم که بدنیا بیاریمش ولی بچه ی منو سقط کرد اینجوری( یا چطور واسه اون زنش همه چی عقدو عروسی مفصل و اتلیه و باغ مفصل ۱۳_۱۴سال پیش و ... همه کار واسه اون کرده واسه من چی ؟هیچی.البته مشکل اصلی من همون بالاییه که گفتم)

واقعا نمیدونم این احساس بد رو چطوری کنترل کنم چون وقتی پای زن سابق و بچش وسط نیس خیلی حالمون خوبه پای اونا که میاد وسط من خیلی بهم میریزم.لطفا نگین مگه تو قبل ازدواج نمیدونستی زن داشته و بچه داره ! چون این قضاوت یعنی شما توی این شرایط نیستین و نتونستین سختیشو کاملا از صحبت های من متوجه بشین.ممنونم که راهنماییم میکنین و اگه تجربه یا نظری دارین باهام درمیون میزارین❤

فقط 3 هفته و 2 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
در پیکر من دو قلب دارد ضربان🥺🤰حذف تاپیک

عزیزم منطقی باش

ازدواج دوم رو خیلیا بی سر و صدا برگزار میکنن

بعد هم در مورد بچه

دلیل اینکه از شما خواسته سقط کنی و از اون خانوم نه، این نبوده که بچه شما رو نمیخواسته و بچه اون رو میخواسته

کلن تو اون شرایط دوست داشته پدر بشه و الان نمیخواد

خودت رو اذیت نکن

به هر حال خودتم شوهر داشتی دیگه

اگه شوهرت بخواد به شوهر قبلیت فکر کنه باهات بدرفتاری کنه اذیت نمیشی!؟

وقتی تاپیک سوال پزشکی میزنین اگه بیام و سوال یا عکس آزمایشتون توی پست اول باشه نگاه میکنم اگه بلد باشم جواب میدم در غیر این صورت معذورم

ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکش ایشالا که مشکل توهم حل بشه😘

2731

من باشم میرم مشاوره حتما واینکه سرمو گرم میکنم که به اونا فکر نکنم .ی هدف و ی کار که حسابی خستم کنه 

سعی میکنم از وسایل یک بار مصرف استفاده نکنم ،خصوصا سفره ی یک بار مصرف که اصلا ضروری نیست .همیشه لیوان همراهم دارم .تا بتونم اب معدنی نمیخرم .فروشگاه که میرم کیسه همراهم دارم وپلاستیک نمیگیرم.تابتونم زباله تولید نمیکنم.زباله های خشک وتر رو جدا میکنم وزباله های خشک رو تحویل کانکسای شهرداری میدم .شاید بگید برای چی اینهمه به خودت سختی میدی وقتی هیچ کس رعایت نمیکنه ؟ خودمم گاهی به این فکر کردم گاهی به سختی میفتم ،راحتیم کمترمیشه اما دیگه عادت کردمو ی حس خوب از این رعایت کردنام گرفتم  .همه ی این کارارو میکنم برای برادرزاده هام که وقتی بزرگ شدن اندکی از این طبیعت براشون باقی بمونه .برای بچه های خودم .برای بچه های شما که عاشقشون هستید.میخوام وقتی بزرگ شدن بگم من سهم خودمو انجام دادم وکوتاهی نکردم .

عزیزم بنظرم داغ بودی عروسی کردی و منطقی تصمیم نگرفتی. حالا باید ریلکس باشی و بی خیال، چی میشه یکم مثه اروپاییا فک کنی؟ چاره ای نداری که. فک کن مهمونه، میاد یه روز میمونه میره. من بودم فک میکردم دختر خودمه

2738
همینا رو به خودش بگو با ارامش

قبلا باهاش حرف زدم خیلی اروم.ولی انقد برخورد بدی ازش دیدم که الان حتی اگه حالم خیلی بد باشه شوهرم همش میگه چیه چرا اینطوری هستی من جرات نمیکنم یه کلمه بهش درباره ی این موضوع چیزی بگم

فقط 3 هفته و 2 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
در پیکر من دو قلب دارد ضربان🥺🤰حذف تاپیک

عزیزم خوب شما هم شرایطه مشابه داشتین 

همسرتون هم اگه بخواد مثه شما فکر کنه چی ؟ 

تو اون دوسال با همسره سابقتون دعا ندبه با هم میخوندین !!! 

فکرتون رو آزاد کنید ، اگه اون رابطه داشته  داشته شما هم داشتید. واقعه بین باشین 

آهای غمی که مثله یه بختک رو سینه من شده ای آواره    از گلوی من  دستاتو بردار، دستاتو بردار  از گلوی من از گلوی من دستاتو بردار ، دستاتو بردار      💔 جای خالیت تو قلبم یه سوراخه عمیقه ،بابایی💔                    

اشتباه میکنی داری خودت سخت میگیری باید شرایط بپزیری ببخشیدا فکراتم بچگانه بچه دوست داری به شوهرت بگو بیار زندگیتو محکم کن پسر بیار عزیز شی😆😆😆

دختر قشنگم پسر پهلونم مامان عاشقانه دوستون داره ای کاش همیشه بچه بودید آخه هرچی بزرگتر بشین فاصله ما از هم بیشتر میشه من خستگی الان به جون میخرم فقط این روزا زود تموم نشن همیشه برقرار باشین منتظر یه نی نی باشین به زودی 😍💋

اما درباره رفت و آمد برای بچه راه حل زیاده میتونی خودت هماهنگ کنی بچه رو تحویل بگیری یا هماهنگ کنید مادر بچه دخترشو بیاره خونه پدر شوهر مادرشوهرتون تحویل بده بچه چند ساعتی اونجا باشه هم پدربزرگ مادر بزرگش بچه رو ببینن هم دیگه همسرت با اون خانم رو برو نمیشه

واسه اینکه روبرو نشن خلاصه راه حل زیاده

درباره عروسی هم والا دیگه عروسی خیلی مد نیس و بهتر که هزینه الکی واسه عروسی نکردی ..واسه سالگرد ازدواجتون برو آرایشگاه و لباس عروس بپوشو برو آتلیه که چندتا عکس داشته باشی و خاطره شه

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز