من تو این یه هفته از بس از طرف شوهر و خانوادش به حال جنون رسیده بودم که دو روزه پیش به مادرم پیام دادم و کلی گله کردم که چرا براشون بی اهمیت شدم که پشت تنها دخترشون درنمیان و از این حرفا. بعد مادرم این چند روز هرچقدر زنگ زد برنداشتم چون از یه طرف حالم بد بود از یه طرف دلم شکسته بود و از زندگی سیر بودم.
الان واقعا نمیدونم چیکار کنم..چطوری از دلش دربیارم.. با اینکه اوضاع باز همونه ولی نباید اینکارو میکردم.. موندم چیکار کنم . از یه طرف نمیتونم زنگ بزنم ازیه طرف هنوز عصبانی ام..