سلام خانوما راهنماییم کنید ممنونم
من دوسال خورده ای ازدواج کردم مادر همسرم چهارتا پسر داره سه تا عروس اون دوتا عروس دیگش بچهایه خاهرش هستن و تو سن کم عروس خانوادشون شدن 12 سالگی یعنی و متولد 78 هستن ولی بچه 7 ساله دارن یعنی وقتی ازدواج کردن خیلی بچه بودن و مادر شوهرم خیلی راحت تو زندگیشون دخالت میکنه خونهاشون نزدیک همه و میشه گفت سفره هاشون یکی هست من ب بهانه درس خوندن خودمو همسرم از دست این ک نخاد تو زندگی منم دخالت کنه خونمون بردیم ی شهر دیگه اما هنوز دخالت میکننه بی ادب فوضل هستش یعنی هر وقت میاییم تهران دعوا میندازه منو همسرمو میگه چرا خونه جاریت نمیایی؟ چرا نمیایی بریم روضه چرا زنگ نزدی ب زن دایی شوهرت حالشو بپرسی چرا ؟؟ چرا؟؟ از من واسه کارام دلیل میخاد ب نظرتون چی بهش بگم ک دیگه جرعت نکنه بگه چرا
اینم بگم من کاملا حریم خودمو باهاشون حفظ کردم چون اوایل ازدواج ک خیلی بهشون محبت میکردم احترام میزاشتم جواب منو با فش و بی احترامی میدادن