اوایل ازدواجمون هم کم خرج میکرد ولی نه به شدت الان
هردفعه هی بهم میگفت خانومی لباس نخر پی انداز کنیم
وسایل آرایش وسیله خونه دکوری هیچی هیچی
میگفت گلم پس انداز کنیم خونه بخریم پیشرفت کنین پولدار بشم همشو برات میخرم
من خر هم کوتاه اومدم تا جایی که سالی یکبار عیدها مانتو شلوار میخریدم در طول سال هم حتی یکبارم لباس توخونه یا لباس زیر هم نمیخریدم
این اواخر میگه بگو خواهرت بیاد یه دستی به موهات بکشه تو این گرونی آرایشگاه نرو برای عروسی
همه جا شرمنده میرم
خواهرم آرایش بلد نیست یکم تافت میزنه موهامو فر میده
الان میبینم خواهراش یا آرایشگاهن هردفعه لباس نو میپوشن
خیلی حال دلم بده
شش ساله لباس توخونه نخریدم
شلوارم خیلی لقوه شده
میگه تنبل نباش کش بنداز کمرش دوباره بپوش
جدیدا دوغ و ماست نمیگیره میگه خرج اضافس
دیروز گفتم رب تموم شده به خدا یه جوری سرم داد زد که گرونه مصرف نکن
خوب چکار کنم تو غذا نریزم
همش تو دعوا میگه سرکار نمیری پول دربیاری زنهای مردم صرفه جوهستن با شوهرشون کنار میان😢
الان خونه خریدیم گفتم بیا نصف خونه به نامم کن
فکرمیکردم به خاطر کم خرجیم قبول کنه
ولی گفت چه غلطا دیگه چی مگه تو جون کندی
من ک و ن م پاره شد تا خونه خریدم
حالم بده این عید اصلا هیچی نخریدم فقط یه روسری خریدم
وقتی آبجیتشو میبینم که خونه ندارن ولی اینقدر خرج میکنن و همه حسرت های منو دارن دلم میسوزه
من دوس ندارم ولخرج باشم مثل خواهرش یک کمد وسیله آرایش داشته باشم ولی یه مداد چشم که بگیرم
هرجا میرم از خواهرم قرض میگیرم
چکار کنم عوض بشم و اونم عوض کنم
خیلی اشتباه کردم
دلم خوش بود قدر میدونه
ولی حتی زبونی میگه نون خور اضافه ای یا میگه زیاد میخوری به خدا لقمه هامو مبشماره😧😢
داغونم اگه کسی راهکاری داره کمکم کنه لطفا