2726
عنوان

لطفا راهنماییم کنین

136 بازدید | 19 پست

پسرم 2سالشه و تقریبا شیطونه و البته میدونم مقتضای سنشه وقتی شیطونی میکنه اصن حوصله بخرج نمیدم و دعواش میکنم البته ناگفته نماند تنش های زیادی تو زندگیم داشتم ک الان بی حوصله شدم و صبور نیستم برا بچم بعد از اینکه دعواش میکنم خیلی ناراحت میشم و خودمو سرزنش میکنم ک چرا مادر بدی هستم راهنماییم کنین ک وقتی شیطونی میکنه چطور خودمو آروم کنم و صبور باشم راهکار بگین

تا بوده همین بوده....


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

یاد بچگی خودت بیفت ک چطور از داد والدینت میترسیدی اینکه همش ۲سالشه

پدر و مادرم سواد آنچنانی ندارن و هیچ وقت سرم داد نزدن و دعوام نکردن ولی من ک ادعای سوادم میشه کاش مث اونا بچه داری میکردم

تا بوده همین بوده....
2728

یه متن برات میفرستم حتما بخون چون رو خوده من که خیلی تاثیر گذاشت وهربار میخونم گریه میکنم

من عوض نشدم فقط اینو فهمیدم که کی واسم با ارزش با اهمیته و چه کسایی رو باید میذاشتم کنار....... امیدم همیشه به خداست

مامانای مهربون بخونین❤️

فرزندم،

از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید 

به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری اینروزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به  پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی. این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند،به کارهای کوه شده بر دوشم فکر میکنم وخسته از تکرارهای خستگی هرروز...

....

امشب یک دل سیر گریه کردم. امشب با همین فکر ها تو را در آعوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و

سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد... 

تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه... روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد.... روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد. روزی    خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم...

شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها

دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...!

من عوض نشدم فقط اینو فهمیدم که کی واسم با ارزش با اهمیته و چه کسایی رو باید میذاشتم کنار....... امیدم همیشه به خداست
یه متن برات میفرستم حتما بخون چون رو خوده من که خیلی تاثیر گذاشت وهربار میخونم گریه میکنم

ممنونم عزیزم خیلی قشنگ بود فقط از خدا میخوام یکم صبر بهم بده

تا بوده همین بوده....

منم دوسالشه،صلوات بفرست،فوری واکنش نشون نده،بزا یکم اروم بشی،این روزا استانه صبر همه اومده پایین،بچه هام ک ماشالا شیطون،واقعا صبوری میخواد،من هزار بار ب بچم با مهربونی گفتم رو دیوار نقاشی نکش واسش دفتر خریدم،دیدم اثر نداره دیوارو دوس داره،جاهایی ک دوست داشتو کاغذ چسبوندمو گفتم اینجا بکش،الان دیگه رو قسمتایی ک کاغذ چسبوندم ب ارتفاع قدش نقاشی میکنه،جدیدا دیوار تکراری شده اومده رو مبل اونم ملحفه کشیدم،دیروزم لباس تنش کردم بعد رفتم خودم حاضر شدم،اومدم دیدم باز مداد شمعی دستشه اینبار رو سرامیک کف خط خطی میکرد،خم شدم بغلش کنم،شلوارم ک سفید بود شد زغال،دلم میخواست خفش کنم اون لحظه،باباشم پایین دستش رو بوق ک چرا نمیاین،میدونستم اگه دعواش کنم گریه میکنه،بخوام سر باباش خالی کنم بدتر از بچه کل هفتمو خراب میکنه،ی نفس عمیق با پنج تا صلوات فرستادم،ی دعوای کوچولوش کردم با ی اخم

منم دوسالشه،صلوات بفرست،فوری واکنش نشون نده،بزا یکم اروم بشی،این روزا استانه صبر همه اومده پایین،بچه ...

اون لحطه ک خیلی عصبانی میشم یادم میره صلوات بفرستم یا نفس عمیق بکشم😟😟😟

تا بوده همین بوده....
اون لحطه ک خیلی عصبانی میشم یادم میره صلوات بفرستم یا نفس عمیق بکشم😟😟😟

باید رو خودت تمرین کنی،سخته ولی یاد میگیری،بچتم صبور میشه،هر وقتم خرابکاری کرد باهم تمیزش کنین،دو تا دستماد ببر،هم بازیه واسش هم یاد میگیره مسولیت کارشو

ممنونم عزیزم خیلی قشنگ بود فقط از خدا میخوام یکم صبر بهم بده

خواهش گلم، انشالله، برا همین سختیاس  میگن بهشت زیر پای مادره، من این متن رویک سال پیش دیدم وتوگوشیم ذخیرش کردم،یه بارم برا شوهرم خوندم هردومون  اشک توچشامون جمع شده بود،منم دوتا دختردو ساله،  ویه  هشت ماهه دارم،سخت ودوس داشتنی

  

من عوض نشدم فقط اینو فهمیدم که کی واسم با ارزش با اهمیته و چه کسایی رو باید میذاشتم کنار....... امیدم همیشه به خداست
باید رو خودت تمرین کنی،سخته ولی یاد میگیری،بچتم صبور میشه،هر وقتم خرابکاری کرد باهم تمیزش کنین،دو تا ...

خیلی ممنونتم عزیزم😙😙😙

تا بوده همین بوده....
اون لحطه ک خیلی عصبانی میشم یادم میره صلوات بفرستم یا نفس عمیق بکشم😟😟😟

من شرایطم سخت بود لباس مهمونی تنم بود،دیگه شلوار سفید نداشتم،مشکی پوشیدم،ستم ب هم ریخت،شوهرمم غر غر ک چرا نمیاین چیکار میکنین،اصلا حوصله بچه و خرابکاریاشو نداره،زود لباس میپوشه میدوه تو ماشین،بعدم غر میزنه چرا دیر میکنید،قبلنا زود عصبانی میشدم خوب ک نمیشد هیچ از کاهم کوه ساخته میشده ی هفته دلخوری،الان باز اعصاب خوردیه مث قبل رو دوشه خودمه ولی ازش کوه نمیسازم،اینو یاد گرفتم😍

خواهش گلم، انشالله، برا همین سختیاس  میگن بهشت زیر پای مادره، من این متن رویک سال پیش دیدم وتوگ ...

ان شاءالله خدا هم صبرشو بهت بده هم برات حفظشون کنه😊

تا بوده همین بوده....
ان شاءالله خدا هم صبرشو بهت بده هم برات حفظشون کنه😊

ممنونم عزیزم همچنین

من عوض نشدم فقط اینو فهمیدم که کی واسم با ارزش با اهمیته و چه کسایی رو باید میذاشتم کنار....... امیدم همیشه به خداست
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730