من توی دیگه زندگی می کنم یه بار وقتی با خانواده رفته بودم مسا فرت مادر شوهرم و خواهر شوهرت اومدن خونم شوهرم خونه بوده قبلش به من زنگ زدن گفتن ما می خوایم بریم اونجا و فلان منم گفتم کاش صبرکردین من دو روز دیگه می یام دلم می خواست ببینمتون و از این حرفا اما اونا کار خودشون کردن و رفتن دو سه روز موندن و یه روز قبل از اومدن من برگشتن بی نهایت از این کارشون ناراحت شدم اخه شوهرم ۲۴ساعته خونه نیست که اونا هم آدمای فضول و کنجکاو مطمئنم تو تمام وسایلام و خونه زندگیم سرک کشیدن اینی که می گم مطمئنم الکی نیست چون یه وقتا وقتی منم باشم می بینم تو کشو ها و کمدام داره سرک می کشه حالا من نباشم که با خیال راحت این کارو می کنن اخه ادم تو خونش ملی چیزای خصوصی داره که نمی خواد کسی ببینه خیلی ناراحت که تا این حد بی شعورن می گن خونه پسرمونه و هر کاری دلشون می خواد می کنن