یبار ی راننده تاکسی ک میگفت مشاوره ی خاطره ای رو برام تعریف کرد ... گفت یبار ی خانم دکتر رو سوار کرده بودم تا ببرم مطب دیدم تو راه داره گریه میکنه و حالس خیلی بده پرسیدم علتو .. گفت شوهرم بهم خیانت میکنه و امروز رو لباسش رژلب بوده .. و مثل اینکه ی زن دیگ شوهرمو بوسیده ...
منم بهش گفتم .. تو اول ببوسش خب
دیدم خانم گرخید بهم گفت یعنی چی .. من دارم میگم خیانت میکنه شما میگی من اول ببوسمش... وا
منم گفتم اره .. جای بوسیدن برای زن دیگ رو نذار
از اون ب بعد هر وقت خانمو میرسوندم سر کارش دیگ گریه نمیکرد زندگیش خوب شده بود و شوهرش مال خودش بود