دیشب ساعت یازده و نیم بالاخره بچه ها خوابیدن..
ساعت یک و نیم ..مامان شیر گرم میخوام.
ساعت دو..تو تخت اش نیست..وسط هال خوابیده..باز بعل و میبرم سر جاش..اینکار چندبار تکرار میشه.
ساعت سه..مامان دسشویی
ساعت سه و نیم:جییییع...عروسکمو بده...خواب دیده!
ساعت چهار...مامان اینجا خیسه زیرم...نگاه کردم... باز خواب دیده!
ساعت پنج: خون دماع شدم...
الانم که در خدمتتونم..
دوتا بچه دارم..نوبتی صدا میزنن..تازه دیشب جز شبهایی که تو جاش جیش میکنه و مریص بودن نبود..
حالا با این بی خوابیها سرویس دهی خونه و همسر هم هست...خدایی کار ما سخته..
الانم ام دیگه خوابم پرید...ساعتها حدودی زدم..