شوهرم هر روز خواهرا و مادرشو دعوت میکنه خونمون با اینکه میبینه تو وضعیتی نیستم که بتونم از مهمون پذیرایی کنم کل بدنم ورم کرده اما عین خیالش نیس اصلا درک نمیکنه الانم باهاش قهرم تو اتاق جدا دراز کشیدم هوا گرمه خیلی گرسنمه خیلیییی تشنمه خواهر شوهرامم تو هال بیدارن خوشم نمیاد برم سر یخچال. دلم میخواد بمیرم از این زندگیه کوفتی راحت شم ...