الان فقط ب یکی اونم دختر خواهر همسرم هستن حسادت دارم
همسن خودمه تازه نامزد کرده نامزدش وضع مالیش خوبه و خونه بزرگی داره اونم میاد همش پز نامزدشو و خونه بزرگشو جهیزیه خریدنشو بمن میده حرفای بی معنی میزنه
موقعه ای ک مانانزد بودیم یبار همسرم خیلی خسته بود تو پارک سرشو گذاشت رو پای منو خوابید همه ناراحت شدن ک چرا اینکارو کردن حالا الان خودش میشنه کنار نامزدش دستشو میگره همش تو دستش ماساژ میده با ی حالتی فکرشو بکن ما همه خانوما یطرف نشستیم اون اون میره کنار نامزدش ک کلا پسرای فامیل هستن میشینه پیش داداشاش دست نامزدشو میگره وکارای عجیب غریب میکنه راستشو بخوای حس خوبی دیگه بهش ندارم با ماراش حرفاش همش ناراحتم میکنه منم خیلی روش حساس شدم