سلام دوستان من چند وقت میش یه خواستگار داشتم که بیشترین ترسم این بود که چطور بگم من قبلا نامزدیم به هم خورده ولی وقتی بهش گفتم خیلی منطقی برخورد کرد و گفت میش میاد اشکال نداره و ادامه حرفامون همه چی اوکی و میگفت ازم چه خواست های داری چه شرطی داری منم اصل زندگی برام مهمه وفا و درک و ... اخرم مادرش گفت برمیگردیم ولی الان یه هفته بیشتره هیچ خبری ازشون نیست
داماد رفته گل بچینه😀😀داره فکراشو میکنه
میدونید دوستان بعد اون نانزدی واقعا یکسال ریختم به هم از حرص انتخاب اشتباهم که بعد یک ماه تموم شد ولی این ورد شرایطش خوبه هم من هم خانوادم راضی ان ولی خیلی خیلی حالم گرفته که چرا دوباره حالم بگیره مگه من چه گناهی کردم اخه
دوستان یکم امید میخوام تو این مدت اینقدر منتظر تماسشون بودم اینقدر امیدوارو ناامید شدم دیگه کلافه شدم اخه اونام پسر اولشونه و کلا تجربه اولشونه خانواده تقریبا سخت گیرمنظم و و اهل برنامه ریزی ان ولی باز نمیفهمم الان داره میشه دوهفته هیچ خبری نیست دوستان کمکم کنید خیلی حالم گرفته
یعنی طبیعیه که دارن تصمیم میگیرن توی دوهفته پسره به حرفام فکر میکنه اخه هرچی فکر میکنم دلیلی پیدا نمیکنم حالا خودم یه امید تو دلم هست که برمیگردن و حتی پدرو مادرم میگن احتمال زیاد برمیگردن ولی هر روزی که میگذره امیدم کم رنگ تر میشه
احتمالا جاهای دیگم رفتن خواستگاری دارن تصمیم میگیرن
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
35 ثانیه پیش
35 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
