2726
عنوان

تارا+ واقعی

| مشاهده متن کامل بحث + 134558 بازدید | 1207 پست

داستان #لاکو 🌱❤️

#قسمت_سی و سوم- بخش اول








نزدیک خونه که شدیم زبون باز کرد و آروم گفت : امیر جان ؟  تو مطمئنی  ؟

 گفتم بله ....

گفت : ولی به خدا این بچه نگه داریش مسئولیت داره ؛؛  مال تو نیست یکم  بیشتر فکر کن ..

فردا خدا  نکرده یک طوریش بشه هزار تا مدعی پیدا می کنه ...

گفتم : مامان تمومش کن ...یک کلام ..

این بچه مال منه می خوام بزرگش کنم شما اگر می خوای کمک کن اگرم نمی خوای دیگه حرفشو نزن من چیزی رو به شما تحمیل نمی کنم  بزارین منم اونطوری که خودم صلاح می دونم زندگی کنم .. 

گفت : من که  می دونم تو برای چی داری این کارو می کنی ..

می خوام اتصالت از لاکو قطع نشه ..

بچه شو نگه می داری که اون برگرده ولی امیر ؛؛لاکو رفت دنبال زندگیش توام همین کارو بکن  ..

گفتم :  نه مامان اینطور نیست ,, به خدا قسم من برعکس لاکو  دوستش دارم و نسبت بهش احساس مسئولیت می کنم ...نمی دونم چرا ؛؛





داستان #لاکو 🌱❤️

#قسمت_سی و سوم- بخش دوم 






شاید اینم که شما میگی باشه ولی الان همچین فکری نمی کردم که بچه رو به خاطر اینکه لاکو برگرده پیشم ؛ می خوام ..خود شما منو میشناسی  ,, 

اگر اینطور بود بهتون می گفتم ؛؛تا حالا شده چیزی رو ازتون پنهون کنم ؟ ..

به خدا من این بچه رو دوست دارم ..اگر الان این کارو نکنم تا آخر عمرم خودمو نمی بخشم ..شما منو طور دیگه ای تربیت کردی ؟ باید یک آدم دیگه بشم ؟پا رو وجدانم بزارم ؟

 گفت : نمی دونم به خدا من که موندم چی بگم ..

نکنه برات درد سر بشه ؟ نکنه بهش دل ببندی و بیان ببرنش ؟ بعد غصه های تو دو برابر میشه و من دیگه طاقت چشم های اشک آلود تو رو ندارم مادر ...

گفتم : کی می خواد بیاد ؟ دنبال دختر بیست ساله نیومدن ..اگر وکیلش پیداش نمی کرد کس دیگه ای نبود ...

حالا بیان بچه ای رو که نمی خوان ببرن کجا ؟







#ناهید_گلکار

@nahid_golkar


#ناهید_گلکار

@nahid_golkar

برای کسی که می فهمد هیچ توضیحی لازم نیست، برای کسی که نمی فهمد هر توضیحی اضافه ست ؛آنانکه می فهمند عذاب می کشند آنانکه نمی فهمند عذاب می دهند .                مهم نیست که چه مدرکی دارید ؛؛.                 مهم این است که چه درکی دارید.....

داستان #لاکو 🌱❤️

#قسمت_سی و سوم- بخش سوم 






غروب رسیدیم انزلی  نزدیک مرداب ایستادم..

هنوز بارون ریز می بارید ولی انتهای افق جایی که خورشید پایین میرفت نور زرد رنگی  توی آسمون پاشیده بود و انعکاسش روی مرداب زیبایی اونو دو چندان می کرد ..و این منظره ای بود که لاکو دوست داشت و هر روز برای تماشای اون میومد کنار مرداب ..

 و با غم سنگینی که از رفتنش  به دلم نشسته بود بی اراده پیاده شدم و چند قدم تا کنار مرداب رفتم ...

تنها کاری که  از دستم بر میومد ..کشیدن چند آه عمیق بود ....

حالا دلشوره ی بر خورد بابا رو داشتم و حتی ننه که از همه ی ما با تجربه تر و عاقل تر بود..... و هم من و هم مامان می دونستیم  مخالفت می کنن ...





داستان #لاکو 🌱❤️

#قسمت_سی و سوم- بخش چهارم






وقتی رسیدیم در خونه  مامان که مدتی بود ساکت شده بود و حرف نمی زد پتو رو کشید روی صورت بچه و ساک رو داد دست من و گفت: امیر جان یکم صبر کن تا من پیاده بشم پاهام  خشک شده اینقدر بی حرکت نگه داشتم .. ؛ 

خودم باید بچه رو ببرم  ..

گفتم : مامان ؟ کاش وقتی  تلفن کردیم داریم میام ,, بهشون خبر می دادیم که  بچه روهم آوردیم , آماده می شدن الان بابا عصبانی میشه من می دونم .. ؛؛ 

بدون اینکه حرفی بزنه ...

پیاده شد و ساک رو ازم گرفت ...

در خونه رو امید باز کرد و فریاد زد آخ جون ماشین رو دوباره آورده ..مال تو شد داداش ؟ دستی به سرش کشیدم  با ترس و لرز وارد خونه شدیم ...

اونا منتظر ما بودن ... 

بابا پشت پنجره بود و هنوز داشت سیگار می کشید ...ننه و سمیرا اومدن توی ایوون  .. و مامان با ساک بچه  ؛ وارد حیاط شد و حسابی همه رو غافلگیر کرد  ..







#ناهید_گلکار

@nahid_golkar



#ناهید_گلکار

@nahid_golkar

برای کسی که می فهمد هیچ توضیحی لازم نیست، برای کسی که نمی فهمد هر توضیحی اضافه ست ؛آنانکه می فهمند عذاب می کشند آنانکه نمی فهمند عذاب می دهند .                مهم نیست که چه مدرکی دارید ؛؛.                 مهم این است که چه درکی دارید.....

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

داستان #لاکو 🌱❤️

#قسمت_سی و سوم- بخش پنجم 







باورم نمیشد به راستی که کلمه ی مادر برازنده اش بود ....

در حالیکه بلند می خندید و حلقه ای از اشک توی چشمش جمع شده بود گفت : آهای اهل خونه؛ نوبرونه ,,  امیر بچه اش رو آورده برای ما ..بیاین .. بیاین ببینین چی آوردم براتون قند ونیات ... شادی کنین ..

سمیرا اسپند دود کن بدو دختر جان ..نوه ی من آمده ..کسی توی این خونه نباشه که اعتراض کنه  و یا دوستش نداشته باشه ؛ ... گفته باشم ...برکت آمده ..ساره خانم آمده ..صلوات بفرستین برای سلامتیش ...

بیا آقا ..بیا بابا بزرگ ؛ نه چک زدی نه چونه نوه ی تو آمد به خونه ...از این به بعد سیگارت رو باید توی ایوان بکشی ..نوزاد  داریم ..

اول هیچ کس عکس العملی نشون نداد ولی مامان اونقدر مصمم و جدی بود که جای حرفی باقی نذاشت ...

طوری وانمود کرد که خودش دلش برای بچه سوخته و اونو  آورده تا بزرگ کنه ...






داستان #لاکو 🌱❤️

#قسمت_سی و سوم- بخش ششم 





و اینطوری  من دختر دار شدم ...

شاید اگر در یک لحظه تصمیم نمی گرفتم برم بیمارستان غم دوری از لاکو منو از پا در میاورد ولی  عشق اون بچه منو زنده نگه داشت ...

و تنها اون خدای متعال می دونه که اونچه که ما غم حسابش می کنیم ریشه ای برای دادن شاخ و برگ و شکوفه های زندگی ماست  ...و ساره شکوفه ی زندگی من بود و هستی من شد ...

اما نگهداری از اون کار آسونی نبود و تمام وقت مامان رو گرفته بود بدون اینکه حتی یکبار منو سرزنش کنه یا شکایتی داشته  باشه درست مثل زمانی که لاکو رو از مرداب گرفته بودم و اون با تمام مهربونیش از اون مراقبت می کرد ..

و با همه ی دلواپسی هاش برای عشقی که شاهد شکل گرفتش در قلب من بود می دید  ...بازم برای لاکو مثل دختر خودش دلسوزی می کرد و هرگز اونو نرنجوند ...






#ناهید_گلکار

@nahid_golkar

#ناهید_گلکار

@nahid_golkar

برای کسی که می فهمد هیچ توضیحی لازم نیست، برای کسی که نمی فهمد هر توضیحی اضافه ست ؛آنانکه می فهمند عذاب می کشند آنانکه نمی فهمند عذاب می دهند .                مهم نیست که چه مدرکی دارید ؛؛.                 مهم این است که چه درکی دارید.....

داستان #لاکو 🌱❤️

#قسمت_سی و سوم- بخش هفتم 






و من اینو فهمیدم که همه ی مادرا مادر نیستن ,, اگر مادر واقعی باشی با همه مهربون میشی ..و اون زن مادر ترین مادر دنیا بود  ؛؛  ...

از روز سوم  حال و هوای خونه ی ما عوض شد و تحت تاثیر وجود ساره شور و شوق دیگه ای گرفت  ..

دلم بیشتر هوای لاکو رو می کرد و می خواستم اونم  در این خوشحالی شریک باشه  ...

پس  هر وقت اتفاق تازه ای میفتاد براش یاد داشت می کردم ... شاید یک روز بیاد و بخواد بدونه دخترش چطوری بزرگ شده ...

لاکو عزیزم ... ساره هنوز لای پنبه اس ؛؛ آره  من دخترت رو لای پنبه بزرگ کردم..... 

امروز رفتم براش شناسنامه گرفتم تو مادرشی چه بخوای و چه نخوای ...






داستان #لاکو 🌱❤️

#قسمت_سی و سوم- بخش هشتم 







لاکو جان یکماهه که ساره  دختر من شده نمی دونی چقدر بهش وابسته شدم و از ته قلبم دوستش دارم .. 

 وقتی اومدم خونه دیدم برای اولین بار مامان یک سرهمی تنش کرده ..

دیدن اون با لباس همه ی ما رو به وجد آورده بود خیل خوشگل شده درست مثل تو ..

حالا چهل و پنج روز شد ..

ساره شده چراغ خونه ی ما اونقدر همه دوستش دارن که حتی یک دقیقه به زمین نمی مونه ...

امروز بابا رو دیدم که تا از راه رسید  گفت کجاست اون دخمره بیاریشن من ببینم عزیز بابا رو ...

لاکو می دونی که ساره هم مثل تو شیر دوست داره برای همین زیاد می خوره خوبم داره بزرگ میشه ..می تونم بگم با ثانیه ها رشد می کنه ....







#ناهید_گلکار

@nahid_golkar


#ناهید_گلکار

@nahid_golkar

برای کسی که می فهمد هیچ توضیحی لازم نیست، برای کسی که نمی فهمد هر توضیحی اضافه ست ؛آنانکه می فهمند عذاب می کشند آنانکه نمی فهمند عذاب می دهند .                مهم نیست که چه مدرکی دارید ؛؛.                 مهم این است که چه درکی دارید.....
2728

داستان #لاکو 🌱❤️

#قسمت_سی و سوم- بخش نهم 






ساره چهار ماهه شده دندون در آورده دیشب تا صبح گریه می کرد ..

من که طاقت نداشتم می خواستم ببرمش دکتر ولی مامان نذاشت و گفت صبح خوب میشه ..بچه ام خیلی اذیت شد ..

دخترمون شش ماهه شده امروز با مامان بردیمش دکتر گفت وزنش از بچه های همسن خودشم بیشتر و به مامان برای اینکه خوب ازش نگهداری کرده تبریک گفت ...


روز های اول که رفتن لاکو رو باور نداشتم  و هر روز منتظر یک خبر از اون بودم مدام به فائزه خانم زنگ می زدم و اونم  می گفت خبری نداره ...با این حال مرتب براش پیغام می فرستادم و حال ساره رو گزارش می دادم ..نه میدونستم لاکو کجا رفته و نهه می دونستم چیکار می کنه .....

تا کم کم نا امید شدم فاصله ی این تلفن ها هم زیاد و زیاد تر شد ..هر چی ساره بزرگتر می شد احساس می کردم شباهتش به لاکو بیشتر میشه ...و تنها دلخوشی من توی زندگی ساره شده بود و یاد داشت هام برای لاکو




داستان #لاکو 🌱❤️

#قسمت_سی و سوم- بخش دهم







می دونی لاکو جان ساره با همه ی افراد خونه یک طوری ارتباط بر قرار کرده .. شب ها برای اینکه مامان کمی استراحت داشته باشه خودم نگهش می دارم  و توی بغل من می خوابه و وقتی از سرکار بر می گردم هر جا میرم چشمش دنبال منه گاهی برای بازی پشت مامان قایم میشم  یک مرتبه می پرم جلوش اونم ذوق می کنه و قاه قاه می خنده اونقدر که گاهی به سکسکه میفته ....

و عاشق اینه که من بغلش کنم و با صورتم بازی کنه ....

ننه رو برای اینکه سرشو بزاره روی سینه اش و شیر بخوره ..

مامانم رو به عنوان مادر و آخرین پناهگاه می دونه .....

برای امید دست و پا می زد و از بازی کردن با اون خسته نمی شه...

سمیرا براش شعر می خونه و اون باهاش همزبونی می کنه ...و صداهای نامفهومی از خودش در میاره و ما رو می خندونه   ...

بابا رو یک طور دیگه ؛ سوای همه ما دوست داره ..دستهاشو دور گردنش  حلقه می کنه و نمی خواد ازش جدا بشه . ..و به این میگن قدرت خدا ..و معجزه ی الهی  ..

بله من این قدرت  و  معجزه رو با چشم خودم می ببینم و دیگه برای رفتن تو ناشکری نمی کنم صبر می کنم تا شاید  روزی برگردی ..








#ناهید_گلکار

@nahid_golkar


#ناهید_گلکار

@nahid_golkar

برای کسی که می فهمد هیچ توضیحی لازم نیست، برای کسی که نمی فهمد هر توضیحی اضافه ست ؛آنانکه می فهمند عذاب می کشند آنانکه نمی فهمند عذاب می دهند .                مهم نیست که چه مدرکی دارید ؛؛.                 مهم این است که چه درکی دارید.....

داستان #لاکو 🌱❤️

#قسمت_سی و سوم- بخش یازدهم






لاکو ؛؛می دونی چی دلتنگم می کنه اینکه نبودی و نمی دونی چقدر برای چهار دست و پا راه رفتش برای دندون در آوردنش و اولین قدم هایی که بر داشت شادی کردیم ...

لاکو ؛؛؛ امروز از درخونه که وارد شدم ساره با اشتیاق اومد طرفم و دستهاشو باز کرد و به من گفت بابا ؛؛ 

حالا تو فکر کن من چه حالی شدم  ؟ از دلتنگی که برای تو داشتم و شوقی که از بابا گفتن ساره بهم دست داد بغض کردم ..و نفهمیدم خوشحالم یا غمگین ..

اما  ساعت ها توی اتاقم موندم ودلم نمی خواست با کسی حرف بزنم  ...


و این یاد داشت ها ادامه داشت و منو دلخوش می کرد ..

چند بار به آقای قانع زنگ زدم و اون گفت سوگند هیچ تصمیمی برای خونه نگرفته ..ولی اونم خبر درستی از لاکو نداشت و یا به سفارش اون به من چیزی نمی گفت .....

ولی اینو فهمیدم که شیرین خانم هم رفته کانادا ..فرزین به شش سال زندان و ناصر به دوسال و سمیه به شش ماه محکوم شدن ...






داستان #لاکو 🌱❤️

#قسمت_سی و سوم- بخش دوازدهم 






وقتی ساره سه ساله شد دیگه با زندگی ساختم و قبول کردم که دیگه منم و یک دونه دخترم .. .

توی شیلات استخدام شدم و همچنان اوقات بیکاریم رو با قایق کار می کردم ...اما ساره داشت کم کم رابطه ی بین آدم ها رو می فهمید  با هوش و ذکاوتی که داشت متوجه ی این موضوع شده بود که باید مادری به جز مادر من داشته باشه و من می ترسیدم از جوابی که یک روز باید به اون می دادم ..

اون می پرسید ..: بابا ؟ مامان عمه سمیرا کیه ؟ پس مامان امید کیه ؟ مامان تو کیه ؟ مامان من کیه ؟ 

و من به ناچار می گفتم مامان فریبا ..و اون در حالیکه معلوم بود گیج شده بازم می پرسید ...و متوجه بود که نیست ... 

دیگه  مجبور بودم یک روز حقیقت رو بهش بگم اما نمی دونستم از کجا و چطور به یک بچه ی سه و سال و نیمه توضیح بدم ...







#ناهید_گلکار 

@nahid_golkar


#ناهید_گلکار

@nahid_golkar

برای کسی که می فهمد هیچ توضیحی لازم نیست، برای کسی که نمی فهمد هر توضیحی اضافه ست ؛آنانکه می فهمند عذاب می کشند آنانکه نمی فهمند عذاب می دهند .                مهم نیست که چه مدرکی دارید ؛؛.                 مهم این است که چه درکی دارید.....

داستان #لاکو 🌱❤️

#قسمت_سی و سوم- بخش سیزدهم








این بود که وقتی سمیرا که نقش بزرگی توی نگهداری و تربیت ساره داشت ازدواج کرد ..مامان یک دختر برای من در نظر گرفت و شبانه روز اصرار می کرد که سر و سامونی به زندگیم بدم ...

و عقیده داشت اون دختر می تونه مادر خوبی برای ساره باشه ..

گفتم : مامان نمی تونم خواهش می کنم منو به حال خودم بزارین من که اون دختر رو ندیدم ولی شما بگو من ساره رو چطور بهش معرفی کنم نه میشه واقعیت رو گفت و نه دل من رضا میشه زندگیم رو با دروغ شروع کنم ..

گفت : امیر جان این بچه مادر می خواد خانواده می خواد ..دو روز دیگه بزرگتر میشه و قبول نمی کنه تو زن بگیری الان که نمی فهمه فکر می کنه اون مادرشه اینطوری برای اونم بهتره ....

قرار نیست که تو تارک دنیا بشی بدون زن که نمیشه ؛؛ سر و سامون نداری ...

و اونقدر اصرار کرد تا راضی شدم برم خواستگاری و اونم فورا برای شب جمعه وقت گرفت ..




ادامه دارد



قسمت آخر ساعت شش بعد از ظهر در کانال قرار می گیرد








#ناهید_گلکار

@nahid_golkar

برای کسی که می فهمد هیچ توضیحی لازم نیست، برای کسی که نمی فهمد هر توضیحی اضافه ست ؛آنانکه می فهمند عذاب می کشند آنانکه نمی فهمند عذاب می دهند .                مهم نیست که چه مدرکی دارید ؛؛.                 مهم این است که چه درکی دارید.....

دوستان عزیزم سلام 

مثل اینکه خانم گلکار قسمت آخر رو ساعت شش میذارن منتها من اون ساعت نیستم تا نه براتون میذارم در ضمن دوستانی که با این داستان باهم همراه بودیم لطفا این پست و لایک کنن ممنون ❤️

برای کسی که می فهمد هیچ توضیحی لازم نیست، برای کسی که نمی فهمد هر توضیحی اضافه ست ؛آنانکه می فهمند عذاب می کشند آنانکه نمی فهمند عذاب می دهند .                مهم نیست که چه مدرکی دارید ؛؛.                 مهم این است که چه درکی دارید.....
دوستان عزیزم سلام  مثل اینکه خانم گلکار قسمت آخر رو ساعت شش میذارن منتها من اون ساعت نیستم تا ...

دستت درد نکنه معصومه جان.خیلی لطف کردی.داستان قشنگی بود.دست خانم گلکار عزیزم درد نکنه.انشاالله دوباره داستان میذاری؟

این تاپیک صفحاتش خیلی شده.خانمی بی زحمت یه تاپیک دیگه برای داستان جدید بزنید و تگ کنید.ممنون میشم😙

دوستان عزیزخواهش میکنم برای حاجت خیلی مهمی که دارم و عاقبت بخیری و ووو یک صلوات مهمانم کنید دوستان گل.😍😙

دوستان سلام تازه اومدم الان داستان و میذارم 

برای کسی که می فهمد هیچ توضیحی لازم نیست، برای کسی که نمی فهمد هر توضیحی اضافه ست ؛آنانکه می فهمند عذاب می کشند آنانکه نمی فهمند عذاب می دهند .                مهم نیست که چه مدرکی دارید ؛؛.                 مهم این است که چه درکی دارید.....
سلام میشه آدرس پیجو بدین ممنون🙏

عزیزم سلام داستان از تل گرام هست که آدرس زیر تمام پست ها هست 

برای کسی که می فهمد هیچ توضیحی لازم نیست، برای کسی که نمی فهمد هر توضیحی اضافه ست ؛آنانکه می فهمند عذاب می کشند آنانکه نمی فهمند عذاب می دهند .                مهم نیست که چه مدرکی دارید ؛؛.                 مهم این است که چه درکی دارید.....
این تاپیک صفحاتش خیلی شده.خانمی بی زحمت یه تاپیک دیگه برای داستان جدید بزنید و تگ کنید.ممنون میشم😙

حتما عزیزم به روی چشم 

برای کسی که می فهمد هیچ توضیحی لازم نیست، برای کسی که نمی فهمد هر توضیحی اضافه ست ؛آنانکه می فهمند عذاب می کشند آنانکه نمی فهمند عذاب می دهند .                مهم نیست که چه مدرکی دارید ؛؛.                 مهم این است که چه درکی دارید.....
دستت درد نکنه معصومه جان.خیلی لطف کردی.داستان قشنگی بود.دست خانم گلکار عزیزم درد نکنه.انشاالله دوبار ...

اگه دوستان مایل باشن میذارم انشالله از یکشنبه فکر کنم داستان جدید و بذارن 

برای کسی که می فهمد هیچ توضیحی لازم نیست، برای کسی که نمی فهمد هر توضیحی اضافه ست ؛آنانکه می فهمند عذاب می کشند آنانکه نمی فهمند عذاب می دهند .                مهم نیست که چه مدرکی دارید ؛؛.                 مهم این است که چه درکی دارید.....
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز