من حقیقت
چرا کسی ازمن سوال نمیپرسد عایا
اره تا الان همین کارو کردم
یه بار که مامانمم نشسته بود صدام زد و یه موضوع مسخره کشید وسط و با لحن خیلی بدی که با هیچ کس اینطور صحبت نمیکنه شاید با بچه ها اینطوری صحبت کنه که اونم ندیدم،با حالت بازخواست بهام صحبت کرد هیچی نگفتم فقط یه لبخند تلخ زدم فک کنم خودشم فهمید
ادم مهربونیه اما زیر زیرکی ابرو ادمو میبره
همسرم برام از یه سایتی یه لباس سفارش داده به مادرش گفت حواسش باشه میارن دم خونه چون من با متدرشوهرم زندگی میکنم و شوهرم یه شهر دیگه سر کاره به لحن نیمچه شوخی که بیشتر جدی بود گفت اگر چیزی برا من سفارش دادی من تحویل میگیرم!!!
حقیقت
حقیقت
با خجالت ببخشید
من یه بار با دوستم قرار بود تا صبح بشینیم باهم چرت و پرت بگیم باهم تنها بودیم وسطش گرفت خوابید منم حرصم گرفت از گوشی دوستم عکس ناجور فرستادم واسه دوست پسرش بعدشم چت کردیمو حرفای ...
کار به جاهای باریک داشت کشیده میشد خیلیم از طرف دوستم تحریکش کردم تا یه مدت میومد میگفت وای نمیدونم این از کجا مسایل خصوصی منو میدونه تا بعد که بهم زدن بهش گفتم تا ۱ماه میخواست تلافی کنه ولی مجبور شدم یکم سربسته تعریف کنم خودتون بفهمین دیگه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
