از اول که میخوندم حرفاشو اولش چشمام گرد شد بعد خندم گرفت یهو اونجا که گفت شوهرم درباز کرد من با بغض نگاش کردم اومد محکم بغلم کرد 😁😁😁 داشتم چای میخوردم قند رو تازه تو دهنم گذاشته بودم اینو که خوندم زدم زیر خنده چای مثل ابپاش پش شد تو هوا قند پرید تو گلوم 😓😓اینقد سرفه کردم حالم بد شد
حیف جوونیم بود به خاطر دعوای حماسه ای سادات خانوم با مادرشوهرش بمیرم 😭😭😭😭