واااای چقدر استرس داشتم، اون لحظه آخری که دستم دیگه میلرزیدااااا
جنسیت خاصی مد نظرم نبود ولی نمیدونم چرا استرس گرفته بودم. همش دعا میکردم که هر چی صلاحه بده. خلاصه بعد از دو ساعت انتظار صدا زدن، رفتم تو، دکتره حرف نمیزد هی این موسشو رو شکمم تکون میداد و جابجا میکرد، بعدشم چندتا جمله انگلیسی گفت و گفت بسلامت، گفتم وا جنسیت چی شد پس؟ ، معلوم بود کلا بی حوصلس، دیدم زیر لب و یواش گفت پسر، منم نمیدونستم چکار کنم ولی خیلییییی خوشحال بودم که بالاخره فهمیدم نی نیم چیه، اومدم بیرون شوهرم تو سالن انتظار منتظرم بود و تا اومدم خیره شده بود تو چشمام و منتظر بود بگم چی شد... بعد کلی اذیت و سر کار گذاشتن تا گفتم پسر انقدر خوشحال شد که منم از خوشحالی اون ذوق کردم. اخه اون دوست داشت اولی پسر بشه. بعدشم اشک شادی و اهنگ پسرم از عماد تو ماشین با صدای بلند و رقصیدن. خیلی لحظه قشنگی بود. این لحظه رو برا همتون آرزو میکنم. 😍