سلام ، فردا شوهرم آزمون داره ، منم امتحان دارم ، خلاصه دیروز خونه خیلی بهم ریخته بود منم میخواستم جمع و جور کنم ، شوهرم گف میره خونه مامانش که ساکته مطالبشو بخونه ، منم خونه رو تمیزکردم ، انقدر خسته شدم که از خستگی نمیتونستم تکون بخورم ، ساعت ۱۱ ونیم زنگ زد منم داشتم دسشویی رو میشستم پاها خیس بود دیرتر آیفون برداشتم وقتی برداشتم گف با یه لحن بدی گف باز کن دیگه ، بعدم اومد تو اتاق گف منو دربه در کردی ، منم گفتم خودت رفتی من که گفتم تو اتاق باش منم کارام میکنم ، خلاصه تا قبل اینکه بره خیلی باهم خوب بودیم ، وقتی اومد بالا منم دیگه حرف نزدم باهاش ، تا خوابیدیم و پشتش کرد خوابید ، الانم نهار خورد و بلندشد رفت گفتم الان که خونه ساکته چرا داری میری ؟ گف نه تو هم درس داری من میرم کتابخونه گفتم خوب من که سرصدا ندارم دارم درسمو میخونم ، دیوونم کرده عین بچه ها فقط بهانه میگیره
الان شب امتحانی اعصابم ریخته بهم