امروز مادر شوهرم پدر شوهرم برد بيمارستان واسه انژيو خلاصه بچه خواهر شوهرم پيش من گذاشتن تو خونه چون مامانش به شهر ديگست اين واسه تعطيلات تابستان پيش مامان بزرگه امده
خلاصه شوهرم با باباش ١ ما پيش دعوا كرد قهره حتي امروز يه زنگ نزد ببينه حاله باباش چطوره خيلي بيشعوره منم سر همين موضوع دعوام شد باهاش كه چرا نرفتي !!! 😐
منم سوپ درست كردم با نهار واسشون چون مادر شوهرم گفت مرخص ميكنن مياييم تا عصر منم هي پيگير زنگ ميزدم كه اخر گفت مرخص نميكنن فردا
من خواستم برم ملاقات بهم گفت نيا چون بچه پيشته نميزارن بياد داخل و نميشه اونم تنها تو خونه بذاري بمون ما مياييم كه نيامدن اما خيلي زنگ زدم شايد بالاي ١٦ بار
حالا ميگم كاش ميرفتم حالا اون گفت نيا ولي خوب بچه نميشد تنها بزارم كه !!
حالا صبح مرخصش ميكنن ساعت ٩،١٠ به نظرتون برم يه سر تا بيمارستان
چون شوهرم خونس بچه خواهر شوهرم ميزارم پيشش !؟