باید تو یه کاری، یه حرفه ای، یه هنری، به مهارت برسی
یه کلاسی برو اگه می تونی
((📖تاپیک کتابخوانی📖))((🎵تاپیک آهنگ🎵))در دیدگان آینهها گوئی حرکات و رنگها و تصاویر وارونه منعکس میگشت و برفراز سر دلقکان پست و چهرۀ وقیح فواحش یک هالۀ مقدس نورانی مانند چتر مشتعلی میسوخت. خورشید مرده بود، خورشید مرده بود و فردا در ذهن کودکان مفهوم گنگ گمشدهای داشت. آنها غرابت این لفظ کهنه را در مشقهای خود با لکهٔ درشت سیاهی تصویر مینمودند. مردم، گروه ساقط مردم، دلمرده و تکیده و مبهوت در زیر بار شوم جسدهاشان از غربتی به غربت دیگر میرفتند و میل دردناک جنایت در دستهایشان متورم میشد. آه، ای صدای زندانی... آیا شکوه یأس تو هرگز از هیچ سوی این شب منفور نقبی به سوی نور نخواهد زد؟ آه، ای صدای زندانی... ای آخرین صدای صداها... (فروغ فرخزاد- آیههای زمینی)
ببین منم به همین مشکل خورده بودم.😢خانمای اینجا بهم دکترساینا رو معرفی کردن و منم از یکی از دکتراش ویزیت آنلاین گرفتم از خونه. و خیلی راضی بودم و مسالمم حل شد😍 بیا اینم لینکشایشالا که مشکل توهم حل بشه😘
نیکان جونم تو به زندگیم معنای جدیدی بخشیدی یک ساله شدنت مبارک عزیز دلم ،،،...مادر بودن با همه سختیاش یعنی بهترین حس دنیا کاش هممون مثل خورشت کرفس بودیم دیگه یا طرف دوستمون داشت یا ازمون متنفر بود نه مثل چای که همش میگن یکی بریز ببینیم چی میشه
باید تو یه کاری، یه حرفه ای، یه هنری، به مهارت برسی یه کلاسی برو اگه می تونی
والله رانندگی رفتم گواهینامه گرفتم ولش کردم..عکاسی وفوتوشاپ رفتم ولشون کردم..هیچ کاریو تا اخر ادامه ندادم..البته اینم م خانواده شوهرم خیلی اذیت میکردن..نتونستم تا اخر ادامه بدم..الانم ک بچه دار شدم از بس تو خونه موندم اعتماد به نفسم شدید اومده پایین
والله رانندگی رفتم گواهینامه گرفتم ولش کردم..عکاسی وفوتوشاپ رفتم ولشون کردم..هیچ کاریو تا اخر ادامه ...
ببین تعریف اعتماد به نفس اینه که به خودت مطمئنی تو یه چیزی خوبی
باید یه کاری رو انجام بدی تا آخر که هم خودت رو راضی کنه هم از بقیه فیدبک مثبت بگیری هم توش مهارت داشته باشی یعنی نتیجه ی زحمت و تلاش و تمرینت جلوت باشه
((📖تاپیک کتابخوانی📖))((🎵تاپیک آهنگ🎵))در دیدگان آینهها گوئی حرکات و رنگها و تصاویر وارونه منعکس میگشت و برفراز سر دلقکان پست و چهرۀ وقیح فواحش یک هالۀ مقدس نورانی مانند چتر مشتعلی میسوخت. خورشید مرده بود، خورشید مرده بود و فردا در ذهن کودکان مفهوم گنگ گمشدهای داشت. آنها غرابت این لفظ کهنه را در مشقهای خود با لکهٔ درشت سیاهی تصویر مینمودند. مردم، گروه ساقط مردم، دلمرده و تکیده و مبهوت در زیر بار شوم جسدهاشان از غربتی به غربت دیگر میرفتند و میل دردناک جنایت در دستهایشان متورم میشد. آه، ای صدای زندانی... آیا شکوه یأس تو هرگز از هیچ سوی این شب منفور نقبی به سوی نور نخواهد زد؟ آه، ای صدای زندانی... ای آخرین صدای صداها... (فروغ فرخزاد- آیههای زمینی)