این تاپیکوزدم تابدونیدداریم به کجاهامیریم.
بچه هادایی من نگهبان لوله های نفت شهرستان خودمون چندوقت پیش مامانم گفت داییت گفته دیگه سراونکارنمیرم.منم گفتم چراحقوقش که خوبه .گفت والاترسیده .گفتم ازچی گفت باهمکارش مشغول گشت زنی اون اطراف بودن که میبینن یه پتوگلبافت نوافتاده روی لوله ها.همکارش داییموصدامیزنه که فلانی بیایه پتونوافتاده اینجا.بعدداییم میگه شایدبارکامیونی چیزیه بادزده ازروماشین افتاده بعددوستش هی اصرارمیکنه بریم برداریم داییم میگه نه شایدصاحبش بیاددنبالش ولش کن .ولی دوستش گوش نمیکنه میره پتوروبرمیداره .همین که پتوروبرمیداره میبینن یه زن ارایش کرده لای پتوکه مرده سریع زنگ میزنن اورژانس ومیگن زنروخفه کردن داییم میگفت هنوزجای دست روی گلوی زنه بود.خلاصه اومدن وبردنش.دایبم میگفت بیچاره زنه معلوم نبودکی کشته بودتش.ومیگفت بعدازاون هم چندتاجنازه اینجوری اون اطراف پیداکردیم وپزشک قانونی اومدبرد.ببخشیدوقتتونوگرفتم میخواستم فقط اینوبگم که همه اینکارهامصیبتها بلاهافقط بخاطردوری ازخداست .وقتی ادم ازخدادورباشه دست به هرکاری میزنه بیاییدسعی کنیم همیشه خداروناظربرکارهامون ببینیم.مرسی عزیزای گلم