آدم حسودی نیستم ولی به خواهر شوهرم حسودی میکنم
سوار قایق شدیم رفته بودیم شمال اونجا شوهر خواهر شوهرم چنان بغلش کرده بود از زنش مواظب بود همه اش حداسش،به زنش بود شوهر منم انگار کمد هس تو دلم گفتم خدایا شکرت شاید من لیاقتشو نداشتم
رفتین
من شوهرم ایراد ظاهری نمیگیره اخلاقی چرا
من اصن به چیزای رمانتیک علاقه ندارم گل و گلدونو پیاده روی دونفره و سر زایمان همسر بیاد و سوپرایزو عکس عاشقونه توی اینستا و حرفای عاشقونه جلو مردم بزنیم همو صدا کنیم عزیزم جلو کسی اصن خوشم نمیاد
اره شوهرای خواهرشوهرای منم خیلی خوبن همش حسرتشونو میخورم یکیشون میگف رفتیم بازار کفش مانتو تابستونی خریدم اینقدرحسرتشو خوردم میگم خوشبحالش دلم لک زده ی بار بگه بیاباهم بریم ی لباس توخونه ای بگیر هیچ و هیچ
نه شوهر من میاد باهم بریم خرید ولی خب دوست دارم دستمو بگیره انگار دکور هس هیچی به هیچی
اخه خواهر شوهر من با اون شکمه چهار طبقه اش والا موندم شوهرش چطور چیزی نمیگه من بخدا مثله خواهرهاش بودم حتنا طلاقم میداد
تو اینستا به استوری های دوستام نگاه میکنم همه لش سواپرایز و گل و کیک و تگ کردنو حرفهای عاشقانه واقعا ناراحت میشم واقعا از تح دلم ناراحتم
تو اینستا به استوری های دوستام نگاه میکنم همه لش سواپرایز و گل و کیک و تگ کردنو حرفهای عاشقانه واقعا ناراحت میشم واقعا از تح دلم ناراحتم
مادر شوهرمم پوسته دستهاشو بدنشو نگاه کنی بالا میاری بخدا پدر شوهرم ولی دوستش داره
