2726
عنوان

شوهرم منو زد...قهر اومدم خونه اقام

| مشاهده متن کامل بحث + 1628 بازدید | 76 پست

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

دوست ناراحت نشو يه کم  خودت قوي باش اصلأ حرف طلاق نزن باعث اين حرف رو بزنيد بيشتر اختلاف مي افتي عزيزممم ان شاءاللّه مشکلت حل ميشه سعي کن جلو بچه هات باهم دعوا نگيرين چون طفلي گناه دارند بيشتر اعصابش خرد ميشه سعي باهم خوب باشيد قابل تحمل بيشتر کن دوست خوبممم

2728

دوست خوبم ناراحت نشو يه کم  خودت قوي باش اصلأ حرف طلاق نزن باعث اين حرف رو بزنيد بيشتر اختلاف مي افتي عزيزممم ان شاءاللّه مشکلت حل ميشه سعي کن جلو بچه هات باهم دعوا نگيرين چون طفلي گناه دارند بيشتر اعصابش خرد ميشه سعي کن باهم خوب باشيد قابل تحمل بيشتر کن دوست خوبممم

سلام عزیزم چکار کردی؟

عزیزم اومد دنبالم و منم اومدم خونه....الان تو عید دیدنیا خیلی دارم اذیت میشم.برادرا شوهرم هرکدوم دست زنشد کرفته این ورواونور‌‌‌‌‌...اونوقت من یامدرشوهرم میشینه جلو حفت شکهرم ومن ودوتابچم ومادرشوهرم عقب....یا مادرشوهرم میشینه جلو ومن وبچه هام عقب...‌چشامو میبندم میگم این اخراشه....تحمل کن..

بخدا این حرفارومیزنم ازخودم بدم میاد.اما اونا خیلی درحق من نامردی کردن.الانم ک میبینن هیچکی ازپسراشون حتی سراغی ازشون نگرفته واسه عیددیدنی و به خاطر شبکاری شوهرم هنوز خیلی جاهارونرفتن...بازم سنگ اون پسراشونو ب سینه میزنن....من حتی شوهرمم مظلومه تو خانوادش اما خانوادشن به خودش مربوطه.....

دارم فقط دعا میکنم این پنج ماه مث برق وباد بگذرن بلکه منم راحت شم

میشه مشکلت رو تعریف کنی؟؟ خب پدرشوهرت دعوا میندازه بینتون توچرا ادامه میدی من تو رو کمتر از شوه ...

چرادچیو ادامه میدم؟؟متوجه نشدم منظورت چیه؟؟اگه منظورت اینه ک دعوا رو ادامه میدم....اونی ک ادانه میده من نیستم شوهرمه....پدرش حرفی نموند ک نزد بهم منم چیزی بهش نگفتم فقط از شوهرم خواستم منوببره خونه اقام....فکر کردم شوهرم میگه نه....ولی اون منو برد.به بهانه های مختلف پیاده نشدم مجبورم گرد پیاده شم وازشانس خانوادم خونه نبودن‌...ودراخر برادربزرگش مطلع شد وازم خواست کوتاه بیام واومدم.فکر کردم حالا شوهرم قدرمیدونه اما سه روز بعد دعوا بامن حرف نمیزد انگار من کاری کرده بودم.منم دنبال بهانه بودم باشوهرم بحث کنم.خب منم بهم فشار اونده بود.پدرشوهرم هرچی از دهنش دراومده بود گفت ب جرم اینکه بدحال بودم وتواتاقم مونده بودم(بچه هام میش خودم نگه داشتم ک خانواده شوهرم اذیت نشن)باهمه اینا شوهرمم نسبت بهم گارد گرفته بود....همون موقع هم واسم اهمینی نداش اما س روز این قضیه طول کشید.منم صبرم تموم شد ودعواراه انداختم.میگی چکار کنم یعنی

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز