میخوام طلاق بگیرم

سلام الان که دارم مینویسم حس میکنم فقط یه چیز از خدا میخوام که این مرد از زندگیم بره بیرون من هشت ماهه ازدواج کردم شوهرم کورده و چند سال دوست بودیم از شهرشون اومده بود تهران خونه مجردی داشت منم اولین رابطه ای بود که خونه پسر میرفتم هربار ازم سو استفاده جنسی میکرد چندین بار بخاطر رابطه از پشت دچار خونریزی شدم بعد میخواست باهام کات کنه با التماسای من ازدواج کردیم البته اولش التماس کردم ولی بعد منم میخواستم کات کنم که اومد جلو و ازدواج کردیم بعد عقدمون ازش زگیل تناسلی گرفتم بهش گفتم بریم درمان کنیم گفت این چیزا زنونست تو بی دستو پایی خودت باید بری با التماسو گریه راضیش کردم باهام اومد یه مطب پاشو تو نزاشت گفت زنونست من دلم میخواست یکی باهام باشه استرس داشتم بعد جواب پاتولوژیم اومدو منفی بود کلی سرم غر زد که چیزیت نبود الکی شلوغش کرده بودی عید رفتم شهرشون خوابیدم تو یه اتاق که سرد بود سرما خوردم بهش گفتم منو ببر دکتر گفت سرماخوردگی دوره داره خوب میشی تا صبح تبو لرز داشتم یبارم بهم سر نزد ببینه زنده ام یا مرده جاشو هم از من جدا کرد که تو غر زدی ببرمت دکتر سر یه سرماخوردگی کوچیک منم کلی ناراحت شدم که اینجوری قراره ازم مراقبت کنی تازه شاکی هم شد که سرماخوردگیتو بزرگ کردی بایدسختی بکشی تا قوی بشی  بعد از اون زگیلام بیشترو بیشتر میشد گفتم اگه دوسم داری بریم درمان کنیم هربار التماس آخر میگفت تو خیلی بی عرضه ای باید مستقل بشی چند روز پیش دوباره گفتم منو ببر یه جایی این زگیلا روز به روز بیشتر میشن گفت تو باید جاشو پیدا میکردی تو زنی نه من کلی غر زد بعد خواهرش سرطان سینه داره اومده تهران برای درمان امروز با هم بردیمش مطب اون مردی که به من میگفت زنان جای مردونه نیست بخاطر خواهرش توی اتاق معاینه هم اومد من بدجنس نیستم که بگم چرا اومد ولی چرا برای من حاضر نشد پیگیر بیماری باشه که خودش بهم داده من بجز اون با کسی رابطه نداشتم خودش میگه نمیدونه چجوری گرفته تازه بدشم میاد اگه بپرسم از کجا گرفتی با کسی رابطه داشتی یا نه دو ماه دیگه عروسیمه نمیخوام یه عمر با این آدم زندگی کنمو زجر بکشم