2726
عنوان

دلم خیلی گرفته از مادرم

1238 بازدید | 20 پست

سلام دوستان خیلی دلم گرفته یه هفتس یادم میفته غم رو دلم میشینه من مشکلات زیادی پشت سر گذاشتم و الان بی صبرانه دلم میخواد مادر بشم از بچگی دلم میخواست مادر بشم بگذریم من شاغلم و همیشه سعی کردم اگر نتونستم باری از دوش خانوادم بردارم کمک مالی بهشون کنم خدا میدونه از خودم زدم خواستم اونا خوشحال باشن خودم جهازمو خریدم مادرم نزدیک بیست تومن داد پدرم هیچی بقیه اشو خودم خریدم به خاطر جبران هزینه ای که مادرم داد همه جوره هواشو دارم دوتا خواهر دارم مامانم با حرفاش ازارشون میده من هی به گذشت کردن نصیحتشون میکنم و اینکه روزی مادرمون نباشه حسرت یه کلمش به دلمون میمونه از دلشون درمیارم و ..پدرم فقط به پسراش از لحاظ مالی کمک میکنه ولی توقع مهرومحبت از دختراش داره 

به خاطر مشکل رحمم باید چندروز دیگه عمل کنم و ای کاش لال میشدم به کسی نمیگفتم هفته پیش مادرم زنگ زده به خواهرم گفته خواهرت میخواد عمل کنه پیش کی میخواد بمونه کی ازش مراقبت کنه و..وقتی خواهرم این حرفو زد دنیا روسرم خراب شد حالا انگار قراره عمل قلب باز کنم اصلا نیازی به بستری و مراقبت انچنانی نیست و اینکه شوهرم هست انقدر ناراحت شدم اصلا انتظار نداشتم منی که یه عالمه غم رو دوشمه هرگز بهشون نگفتم که از بابت من غصه نخورن هزارتا حرف بهم زدن این یکی یهو دلمو خیلی شکست 

خونواده شوهرم بچه هاشون کلی مشکلات دارن ندیدم یه بار گله کنن از بچه هاشون تازه رو سرشونم میزارن

کار من شیفتی هست اصلا خواب درست ندارم گاهی انقدر خسته میشم میگم خدایا بیامرزو ببر خیلی خسته شدم چون میدونم اخر این ماه باید عمل کنم تو هفته گذشته که تعطیلات بود کلا سرکار بودم اصلا نمیفهمیدم چندشنبه هست به خاطر اینکه نگرانی مالی مداشته باشم شوهرم میگفت بسه بریدی دیگه میگفتم نه بزار حقوقم خوب بشه فقط خدا میدونه چه کارایی براشون کردم چون عادت دارن یه کاری برات میکنن منت میزارن صدبار میگن 

منم عادت کردم هرکاری میکنن زیر دینشون نمونم خیلی دلم شکسته خیلی 

چندروزه زنگ میزنه کوتاه حرف میزنم دست خودم نیست پیامکاشو کوتاه جواب میدم و..

بچه ها باورتون میشه!!!

دیروز جاریمو بعد مدت ها دیدم انقدر لاغر شده بود از خواهر شوهرم پرسیدم چطور انقدر لاغر شده، بهم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم گرفته، من که از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم لینکشو میزارم شمام شروع کنید تا الان که راضی بودم.

2728

عزیزم ناراحت نباش از این مادرا زیادن...مادر منم میگفت روز زایمانت من باهات نمیام‌..دیگه مجبورش کردن بیاد...چه اومدنی ‌..پدرم و درآورد اینقدر غر زد....غصه نخور ..من فقط خداوند وپناهگاه خودم میدونم وبخدا همه کارام هم درست میشه...چون هیچکس ودلسوزندارم

عزیزم خیلی ناراحت شدم امیدوارم فقط هیچوقت محتاج خانوادت نباشی خداکنه همیشه رابطه خوبی با شوهرت داشته باشی و تن خودت سالم باشه توکلت بخدا باشه تا محتاج این ادما نشی 😊

عزیزم بهتره با مادرت حرف بزنی و بهش بگی از این حرفت خیلی ناراحت شدم و حرفای اونم بشنوی...بعدشم خونه کسی نرو که فکر کنن به خاطر اینکه بری خونشون این حرفو زدی...ولی آدم وقتی از خانوادش ناراحته باید مستقیم بگه...فرق خانواده با بقیه همینه...

عزیزم من دخترم تازه به دنیا اومده بود دقیقا وسط امتحانات دانشگاهم بود و گاز ساختمان هم قطع شده بود  مامانم اینا دو کوچه پایینتر بودن نمیگفتن بچه ات تازه اومده خودت امتحان داری گاز نداری چی‌میخوری با لین وضعیت   هر وقت یادم میاد دلم میشکنه این یه نمونه اش بود همیشه اینجورن 

عزیزم بهتره با مادرت حرف بزنی و بهش بگی از این حرفت خیلی ناراحت شدم و حرفای اونم بشنوی...بعدشم خونه ...

وای اینو بهش بگم یه شری درست میکنه اول زنگ میزنه به خواهرم بعدش کلا انکار میکنه دست اخر جگر خواهرمو خون میکنه خیلی خوب میشناسمش

عزیزم من دخترم تازه به دنیا اومده بود دقیقا وسط امتحانات دانشگاهم بود و گاز ساختمان هم قطع شده بود & ...

خیلی ادم اتیش میگیره تو این شرایط سخت مملکت انقدر به مادرم کمک میکنم نمیزارم اب تو دلش تکون بخوره جاهامون عوض شده من شدم مادر اون شده دختر

وای اینو بهش بگم یه شری درست میکنه اول زنگ میزنه به خواهرم بعدش کلا انکار میکنه دست اخر جگر خواهرمو ...

به این فکر کن که فقط با تو این رفتارو نداره قطعا با خواهراتم از اینکارا میکنه...این اخلاقشه...ولی تهش مادره به دل نگیر...بازم اگر خدای نکرده اتفاقی برات بیوفته هیچکس بیشتر از اون نگران نمیشه.الان میدونه خودت از پس خودت برمیای و یا از شوهرت مطمعنه...واسه همین زده به بیخیالی...

2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
2730
پربازدیدترین تاپیک های امروز