با پسرم نشسته بودم تو مترو فروشنده ها میچرخیدن و تبلیغ میکردن که یکیشون جنساشو آویزون کرد رو میله بالای سر من .
ایستگاه بعد من باید پیاده میشدم بلند شدم برم سمت در سرم خورد به جنساش چوب لباسی اش به خاطر برخورد به میله صدای تق داد برگشت گفت خانووووم بگو برش دارم جنسام خراب شدن من گفتم سرم خورد ببخشید
خانوم فروشنده شروع کرد با صدای بلند گفت خانووومایی که با شوهرشون مشکل دارن سوار مترو نشن ما هم مشکلاتمونو میزاریم پشت در مترو سوار میشیم تو خونه هم همبنطور مشکلاتو بزارید پشت در خونه وارد بشید بچه هاتون چه گناهی دارن والا ما اینجا زحمت میکشیم نمیتونیم عقده های زنایی که با شوهراشون درگیرن تحمل کنیم😐😐😐😐
همه خانما نگاه میکردن ببینن الان دعوا میشه من چی جواب میدم باور کنید منتظر بردن اتفاقی بیفته گوشی در بیارن فیلم بگیرن پخش کنن 😁
جواب خانم فروشنده رو ندادم هر چی بیشتر سکوت میکردم حرفای بدتری میزد دنبال دردسر میگشت نگاهشم نکردم رسیدم به ایستگاهی که باید پیاده میشدم در باز شد اومدم بیرون فروشنده با لحن متعجب و آروم گفت جواب نمیدی ؟ خدا جوابتو بده خخخخ