من هر وقت میخوام برم خونه مادرشوهر میپیچونه اما یجور که شوهر نفهمه بعد وقتی پدرشوهرم مریضه و نیست دکتره و...هی شوهر میگه زنگ بزن دعوتش کن تارفش من..تازه الان بچم هم سی روزس...خیلی پرتوقعه...نمیدونم باید چطور برخورد کنم. مامانش تنها میمونه میگه بگو خواهرت بیاد پیشت بخوابه من مامانم تنهاس برم پیشش...من چیکارر کنم با این بشر حوصله دعوا هم ندارم
مامان شوهرم که تنها میمونه شوهرم میگه تو بگو یا خواهرت یا مادرت بیان پیشت من برم پیش مامانم تنها نباشه...اخه من بچم سی روزشم نشده...من و بچه رو تنها بزاره بخاطره اون خاننم
مامان شوهرم که تنها میمونه شوهرم میگه تو بگو یا خواهرت یا مادرت بیان پیشت من برم پیش مامانم تنها نبا ...
عزیزم بیا یکم منصف باشیم تو هم مادری فکر کن پسر دار بشی عشق بدی بزرگش کنی ببخشید, یکمم نفهمی کنی حالا با زنش چون هیچکی کامل نیست ولی اون خانم شوهر شما رو کلی تحمل کرد تو بارداری بعد زایید بعد بالا سرش بود وووو.... صبوری کن بخاطر خدا تازه بهتر از اینه که بیاد خونت بخوابه معذب بشی اگه هرشب نیست بذار بره با خدا بخاطر صبوریت معامله کن خدا بهت عروس خیلی خوب بده
یه دختر داشته که شوهر داده....پدرشوهرم مریضه رفته دکتر چند روزه...چه گیری کردم من...اخه زن گنده شب ا ...
ربطی به گندگی نداره والا منم مامان بزرگم میترسه پیری عارضه زیاد داره پیر مثل بچه میشه اگه بچه هاش دورن بذار پسرش بره اگه بد کنه بامادرش و مادرش دلش بشکنه که تو زندگی خدایی ناکرده بدمیبینید, تو صبوری کن عزیزم کلی صواب داره فکر کن مامانته و داداشت چه انتظاری از زن داداشت داشتی
اگر شرایط اینطوریه فعلا که تنها هستن ایشونو دعوت کنین بیاد پیش شما همه باهم باشین دوسه شب منم ...
احتمالا مادرشوهرش نمیاد که عروسش معذب نشه ولی زنش باید بهش بگه برو مامانت گناه داره اگه دلت میخواد بگو بیاد اینجا بعد میشی تاج سر شوهرت میگه چه زن باشعوری اگه غر بزنی شوهرتو باختی زرنگ و صبور باش