امروز بعد سه سال حرفم به خواهرشوهرم بدون ناراحتی ودوستانه گفتم هم به خودم چسبید وهم اون دلخور نشد هم بعد سه سال حالم از این حرف بهتر شد،حالا دیگه قضیه اصلا ناراحتم نمیگنه
من تو محل کارم واسم پیش اومد. یکی زیاد از حد داشت دخالت میکرد تو چیزی که اصلا و ابدا بهش ربطی نداشت.. طوری مودبانه جوابشو دادم که جیگرم حال اومد😎😎😃😃و قیافه اون طرف دیدنی بودا.قشنگ زرد شد😂😂😂وای من دوست داشتم قهوه ای بشه😂😂😂بعد اون نفس رااااحت کشیدم و اونم دمشو گذاشت رو کولش و حد خودشو دونست😃
تو تاپیک قبل ها گفته بودم مادر شوهرم بین نو هاش فرق میزاره ،از روزی که دخترم به دنیا اومد،مادر شوهرم در حال مقایسه با دختر خواهر شوهرم که یک سال بزرگتر بود ،مثلا میگفت موهای دختر کمه موهای ریحانه زیاده ،ریحانه ال میکنه وبل میکنه دخترت بلد نیست یا اگه من میگفتم امروز دخترم گفت مامان ،مادر شوهرم دوتا چیزم اضافه میکرد ومیگفت کلا سر زبونش بوود پیش همه از شیرین کاریا وادا اطفال نوه دختریش تعریف میکرد ،اونقدر اینطوری رفتار کرد نمیدونم چی شد دخترم خیلی ازش فاصله گرفت و نمیرفت پیشش اصلا دوستش نداره همش از خودش دور میکنه ،من اعتقاد دارم بچه معنی محبت کاملا درک میکنه،اما با پدر شوهرم در حال دل وقلوه دادنه خیلی دوسش داره دلش براش میره به زبونم میگه اتا رو دوست دارم،یکی دوبار به رفتار مادرشوهرم جبهه گرفتم اما دیدم نتیجه عکس میده ومن حسود حساب میکنن به خاطر همین با شوهرم تصمیم گرفتیم تمام محبتمون به پای دخترم بریزیم حتی تو جمع الان دختر چهار ساله من اونقدر اجتماعی وخوش سر زبونه که حد نداره ،
حتی یادم به خود خواهر شوهرم گفتم اونم بر ضدم شد وفکر کرد میخوامحسادت کنم که خلاصه بی خیال شدم وسپردم به خدا الان بچش پنج سالش شده ،امروز بعد مدتها بهش گفتم از شعر که دخترت بلده بگو بنویسم به دخترم یاد بدم گفت بهت میدم اما به کسی ندیاا گفتم چرا مثلا به کی گفت به جاریم گفتم من با جاری تو چه صنم دارم گفت اخه میدونی نمیخوام اونا بلد باشن این شعر فقط ریحانه باید بلد باشه گفتم زشت این چه حرفی گفت اخه مادر شوهرم بین بچه جاریم ومن فرق میزاره همش دختر اون سر زبونش همش از اون تعریف میکنه همش از اون میگه یکبار نگفته ریحانه ام اینطوریه منم گفتم اهان ،ناراحت میش از این قضیه گفت اره ،گفتم دلت میگیره گفت اره گفتم میترسی تو جمع دخترت سر خورده بشه وفرق احساس کنه گفت اره ،گفتم منم عین تو بود مادر توهم همینطور رفتار میکنه منم دلخور میشم به خاطر دخترم اما الان دیگه مهم نیست گفت نه مادر من فرق میکنه گفتم هیچ فرق نمیکنه الان تو باید احساس که من داشتم بهتر درک کنی من اگه الان دیگه چیزی نمیگم فقط به خطر اینکه شما فکر کردی من حسودم در حالی که من دلم به حال دخترم میسوخت ،ا