غروب دستم سوخت با روغن داغ خخخخیلی سوز میزد منم همش گریه میکردم همسرم هم تا ساعت دوازده سر کار بود بهش نگفتم وقتی اومد تقریبا خوووب شده بود انقدر کولی بازی دراوردم و گریه کردم و ...بنده خدا نصف شبی برام آب قند درست کرد فشارم افتاده بعد بهم غذا داد عسل ریخت رو سوختگیم منم همینطور ادامه دادم رفت پماد سوختگی خرید اورد من زدم کللللی قربون صدقم رفت و مهمونی با دوستاشو کنسل کرد بمونه پیشم...مامانم میدونست من الکی ناز میکنم گفت بهش برو مهمونی دوستات اونم رفت بهم میگه مریض!!!واقعا من مریضم؟؟؟؟من دلم فقط یکم ناز کشیدن میخواست🤣
شماازاین کارا نمیکنین؟؟؟