سلام دوستان من از وقتی عقد بودم بامادرشوهرم مشکل داشتم یعنی در اصل اون با من مشکل داشت چون نمیخواست برا پسرش زن بگیره میگفت زوده فعلا وباید به انتخاب خودش عروسشو انتخاب کنه خلاصه منم خیلی باش مدارا کردم وسعی کردم دلشو بدست بیارم ولی نشد یه دوسالی باش قطع رابطه کردم همه بلایی سرم اورد دخترم که ب دنیا اومد پیام میفرستاد واسه شوهرم منو دخترمو نفرین میکرد خلاصه چندباری سعی کردیم باشون آشتی کنیم ولی نمیشد تا اینکه تو عید امسال اومدن شهرمون(اینم بگم که یه مدتیه رفتن مشهد برا کار وزندگی)مادرشوهرم وپدرشوهرم با دوتاخواهر شوهر وبرادرشوهرم که مجردن رفته بودن خونه پدر مادرشوهرم که نمیدونم چه اتفاقی افتاده مادربزرگ شوهرم و دایی شوهرم خانواده شوهرمو نصف شب از خونشون بیرون میکنن اونا هم مجبور میشن بیان خونمون