خوراکم باهاش مشترکه 3 ساله رفتم بالا ببینم برا افطار چی قراره اماده کنیم.یهو مثل اجل معلق ظاهر شد سلام کردم جواب نداد.بعدش گفت من میرم بیرون برمیگردم منم پرسیدم بادمجون بذاریم برا شب?(بادمجونارو پوست کنده بود)که یهو گفت میارم میذارم خودم😒...من گفتم پختنشو ک من میپزم منتها خواستم بگم از قبل تو یخچال بادمجون داشتیم اونارو پوست میکندی.بعدش برگشته میگه فرق نمیکنه ک(منظورش پختن من و خودش بود) حالا کللللی وفت هست تا غروب.لدفن نیاید بگین منظوری نداشت چون با لحن طعنه حرف میزد.منم اومدم اعصابم خرد شد.چند وقت دیگه داریم مستقل میشیم ازین خراب شده میریم.این از حسادت نمیدونه چیکار کنه.کلیم بهم بی محلی میکنه و تحویل نمیگیره تو مجالس.چیکار کنم من?منم بی محلی میکنم زیادم بالا نمیرم صورت نحسشو ببینم