۵ ساله عروسی کردیم...اما اندازه ی ۱۰۰ سال من و برادر شوهرم اختلاف داشتیم...گاهی دوسم داره شدییید گاهی متنفره...نظر مادر شوهرم و خواهرشوهرم اینه که همه چیز زیر سر جاریمه...میگن حسوده البته هر چقدر فکر میکنم ما از لحاظ مالی خیلی پایین تر برادر شوهرم هستیم همینطور خانواده ی پدری و مادری جاریم هردو سرشناس و...تا میشینه از حاج باباهاش و لطف هایی که در حقش کردن تعریف میکنه من نمیتونم باور کنم کار اون باشه یه اسکرین از پیامش بعد از آخرین هتاکی برادر شوهرم که دیشب بود میفرستم بگین شما نظرتون چیه
فکر میکردم یه روزی دنیا رو تکون میدم حداقل رییس تشکیلاتی مثل مایکروسافت میشم سالها درس خوندم کتابای سیصد صفحه ای برنامه نویسی و ریاضی مهندسی و...مدرک گرفتم گفتن بیا برو تو مهد کودک بچه ها رو ببر جیش کنن ماهی ۳۰۰ تومن بگیر...
فکر میکردم یه روزی دنیا رو تکون میدم حداقل رییس تشکیلاتی مثل مایکروسافت میشم سالها درس خوندم کتابای سیصد صفحه ای برنامه نویسی و ریاضی مهندسی و...مدرک گرفتم گفتن بیا برو تو مهد کودک بچه ها رو ببر جیش کنن ماهی ۳۰۰ تومن بگیر...
فکر میکردم یه روزی دنیا رو تکون میدم حداقل رییس تشکیلاتی مثل مایکروسافت میشم سالها درس خوندم کتابای سیصد صفحه ای برنامه نویسی و ریاضی مهندسی و...مدرک گرفتم گفتن بیا برو تو مهد کودک بچه ها رو ببر جیش کنن ماهی ۳۰۰ تومن بگیر...
چقد با برادر شوهرت راحتی. یعنی انقد مهمه که بهت اهمیت بده؟
هیچ...ازش بیشتر میترسم😔
فکر میکردم یه روزی دنیا رو تکون میدم حداقل رییس تشکیلاتی مثل مایکروسافت میشم سالها درس خوندم کتابای سیصد صفحه ای برنامه نویسی و ریاضی مهندسی و...مدرک گرفتم گفتن بیا برو تو مهد کودک بچه ها رو ببر جیش کنن ماهی ۳۰۰ تومن بگیر...