مادر من زمانی که ۲۰ ساله بودم خواهرم دنیا آورد من ازدواج کردم الان خواهرم دبیرستان هست همش با خودم میگم اگه خواهرم نبود من فقط یک داداش داشتم هم با کلاس بود هم خیالم راحت بود
قصه زندگی من درک به راست و دروغ بودنش سخته والا میکفتم و نکات خاص و یونیک زیاد داره نوع زندگی من با مردم عادی هم فرق میکنه یه نمونه اشومیگم من بهخانوادم اموزش دادم رو پای خودشون بایستن وتکنیکال بارشون اوردم الان ما سوای اینکه خونه داریم تو کارگاهمون تو یک شهرک صنعتی هم تو بالکنش یه سویین داریم الان هم داریم اونجا مار میکنیمهنین الان خانمم داره سنباده میزنه دخترم گربه اش دیشب معلوم نی کدوم گوریه رفته پیداش کنه پسرم دم دره میگه بابا صبحونه چی بگیرم جوابشو دادم من هم تورختخاب دارم جواب یه خانم خاصو میدم که جواب قبلی ذو کرفته سوال بدی رو تایپ کرده من موندم تو شخصبت این خانمzizi72 میخام برم تو پروفایلش تا بشناسمش مجال هم نمیده
بچه بودم خیلی دوست داشتم دهتا باشیم چون یه رفیق ۵۰ سال دارم دقیق ده تاخاهر پ برادر بودن ولی حالا میفهمم جقدر سخته ولی وقتی پدرومادر ادم نافهم باشن گه فرقی میکنه چندتا باشی
من پنج سال تو نینی هستم ولی عضو نبودم امدم برای تاپیک زدن اصلا وحقایقی از زندکیمون بگم ولی دیدم ذر جامعه ای که شوشو تاپیکش ۴۰ صفخه میشه ومسخره ترین عنوانها۷۰ صفحه میشه حرفهای من جابکاهی ندارن دیشب من داشتم از یه زن تو خونه با یه خانومی بحث نیکردم که خانومه طرفدار زن صیغه ای بوده که مرد سر زنش اورده خیلی انرژی میخاد من الان مبخام تو ذو بشناسم منو انداختی گوشه رینگ داری همش مشت میزنی دیکه فعلا جوابتو نمیدم