2726

به خخخدا جمله به جملش واقعیه☹❤

با خانواده رفتیم شمال

برگشتنا دیر وقت شده بود ، تصمیم گرفتیم یه سوئیت اجاره کنیم بخوابیم شبو اونجا ... سوئیتش کنار یه جاده ی خاکی بود و مث روستا بود و تازه تاسیس شده بود

صبح که پا شدم رفتم تو حیات دیدم یه مرغ حنایی گووووگووووولی با ۶ تا جوجه ی کوچولو دارن راه میرن و دونه میخورن😍😍😍 ولی چون غریبه بودیم مرغه نمیذاشت ناز کنیمشون

خلاصه فکرش افتاد تو سرم ... برگشتیم شهرمون ، رفتم ۷ تا جوجه رسمی خریدم به نیت اینکه بزرگشون کنم ازشون جوجه بگیرم 


۴ تاشون مردن☹ و من شب ها و روزها زار زدم و جامه دریدم 😭😭

یه روز متوجه شدم پای یکی از سه تایی که زنده موندن آسیب دیده ... بقیه ی جوجه ها از روش رد میشدن 😞😢😢 برش داشتم به پاش روغن زرد زدم ... ماساژش دادم ... ولی نمیتونست راه بره ... همینجور رو دستم نشسته بود ... همینجور که رو دستم بود بردمش نزدیک آب ، آب خورد ... بردمش سمت دونه دونه خورد 

 تا یه مدت همینطوری بود ... نمیتونست پا شه ... هر دو ساعت میذاشتمش رو دستم و میبردمش سمت آب و دون که بخوره و نمیره😢😢 ولی همه میگفتن میمیره ... حتی دامپزشک

خلاصه یه روز صبح از خواب پاشدم رفتم بذارمش رو دستم و بهش آب و دون بدم دیدم داره راه میره😍😍😍😍 انگار زندگیو بهم دوباره داده بودن😍

دیگه خوب شده بود ... گذاشتمش پیش اون دوتا

یه روز سه تاییشونو بردم تو حیاتمون گذاشتم تو باغچه ... کلی راه رفتن و خوش گذروندن ... دستم رو گذاشته بودم کنارم رو زمین

یهو همون جوجم اومد رو دستم نشست😍😢هرکاری کردم پا نشد ... میذاشتمش اونور باز خودش میومد میشست رو دستم ... دستمو بردم سمت آب ، آب خورد ... فهمیدم عادت کرده من ببرمش سمت آب و دون😍😍😍

خلاصه چند هفته گذشت و یه مقدار بزرگ شدن ... دیگه رو دستم جا نمیشد ... تو دستم دونه میریختم میبردم سمتش و اون میخورد ... وقتی گشنش میشد و بهش دونه نداده بودم ، میپرید رو پام و من تو دستم دونه میدادم بهش😍

بازم زمان گذشت .. فهمیدم این جوجه ی گوگولیم خروسه و اون دوتای دیگه مرغ😍 هر سه تاشون شده بودن عین بچه هام

اسم خروسمو گذاشتم فریبرز😂و وقتی صداش میزدم سرشو تکون میداد

مرغامم سمیرا و فریبا بودن ایناهم مث فریبرز سرشونو تکون میدادن😍

از محالات بود روزی که فریبرز نپره بغلم بشینه که نازش کنم😍😍

میبردمشون تو باغچه و وقتی تشنشون میشد میرفتن جای شلنگ وای میستادن من میرفتم آبو وا میکردم و اینا نوکشونو میکردن تو شلنگ آب میخوردن ... حیاتمون بالاش سرسبز بود و پایینش خشکسالی چوم فریبرز کل برگایی که قدش میرسید رو کنده بود داده بود فریبا و سمیرا خورده بودن😐😂😍


اوووووج غیرت بود ... یه بار حواسم نبود دستم خورد به فریبا اون قد قد کرد و فریبرز جوری نگام کرد ک زندگیم زیر و رو شد😐😂

غذا ک میبردم سمت سه تاشون ، فریبا و سمیرا میخوردن ولی فریبرز با اینکه دوست داشت و گشنه هم بود نمیخورد تا اون دوتا سیر بشن بعد بخوره😍

یه مدت گذشت ... یاد گرفت نوک بزنه ... هرکی اذیتش میکرد رو نوک میزد ولی منو نه😍😍😢

شما بودین عااااااشقش نمیشدین؟؟؟؟

آزادشون میذاشتم تو حیات صبح تا عصر ... هروقت گشنه میشدن یا تشنه میشدن یا میترسیدن یا کاری داشتن، فریبرز شروع میکرد به خوندن و من میرفتم تو حیات ساکت میشد 😍 منم مشکلشونو برطرف میکردم

همسایه هامونم ازشون خوششون اومده بود ... پسر همسایه روبروییمون همش از پشت پنجره مواظب بود گربه نیاد تو حیات ما😂 با اینکه فریبرز از پس گربه برمیومد😁

همیشه فکر میکردم مرغ و خروسا خیلی منگولن ولی تو مدتی که داشتمشون دیدم خیلیم حالیشونه!

بدجوری وابستشون شده بودم ... به حدی که شبا دلم میگرفت ... چون ساعت ۷ میخوابیدن😁


خلاصه پدرمادرم مجبورم کردن بفروشمشون😭😭😭 چون غصه ی آبروشونو میخوردن ... میگفتن زشته ما روستایی نیستیم که مرغ و خروس نگه داریم☹☹☹


کلی گشتم تا یه نفرو پیدا کردم که مطمئن باشم هیچوقت سرشونو نمیبره😭😭😭 ...

خلاصه الان دقیقا یه ماه شده که بعد از ۱۰ ماه باهم بودنمون رفتن از پیشم ... روزی نبوده که بهشون فکر نکنم ...

بهترین دوستام بودن ...

اوج وفاداری

اوج مهربونی

بدون هیچ چشم داشتی بهم محبت میکردن

خیلی دوستشون داشتم

دلم خیلی گرفته😭😭

تجربه ی مشابه داشتین تاحالا؟؟؟

هَرجا هَوا مُطابِقِ مِیلَت نَشُد بُرو ...فَرقِ تُو با دِرَخت هَمین پایِ رَفتَن است ...!

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!!😥

 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷

2728

🤨🤨🤨🤨🤨

مودبانه ریپلای کنی خیلیی ممنونت میشم، ریپلایت تند باشه، تندتر جواب میدم. پس ریپلای کن ها مودب باشید.                                                                        Manvatoo سابق هستم، نی نی سایت خیلییییییی😥😥😥😥😥😥                                                 جرات ندارم حرفمو بگم الان میترکم.                          همون خیلیو داشته باش فعلا.                                   عصبانیم نشو فدات عجقم

چه اسم های عجیبی فریبرز و فریبا 😂😅 عزیزم نصف نیمه خوندم ولی جالب بود ❤❤❤اره منم خیلی دوست دارم دختر عمه ام یک کاسکو داره اسمش بهادره 😅ولی حدس میزنیم حالا ماده است 😂

میشه برام دعا کنید!؟😔
من دوتا گربه دارم فقط اونایی که حیوون دارن میدونن چقدر ارامش تو خونه میارن

عاااخ دقیقاااا

مسخره میکنن بقیه آدمو😐

هَرجا هَوا مُطابِقِ مِیلَت نَشُد بُرو ...فَرقِ تُو با دِرَخت هَمین پایِ رَفتَن است ...!

من یک فروند خرگوش گوگولی داشتم وقتی بچه بودم ، عااااشقش بودم ، یه تکه نون تافتون میگرفتم ی طرفش رو اون میخورد ی طرفش رو من .... بعد پنج سال از دنیا رفت 😞 

هم اکنون اصلا اهل نگهداشتن حیوون نیستم چون ی موقع میمیرن من عزای عمومی اعلام میکنم.اما دوست دارم کبوتر ، مرغ و خروس ک سفارش شده اهل بیت هستن داشته باشیم😇 

 داستانت یادآور خاطرات خوشی بود آبجی جونم ، سرت سلامت💞

پوشیه میزنم هدیه به مادرم حضرت زهرا سلام الله علیها ، قربة إلی الله🌹 الحمدلله الَّذی جَعَلنا مِن الْمُتَمَسِکینَ بِولایَةِ أَمیرَ الْمُؤْمِنین علیِ بنِ ابی طالب عَلیهِ السَّلام💚👈گر بهای شیعه بودن سر جدا گردیدن است ، ما به عشق مرتضی(ع) تاوان آن را میدهیم ⚪تا بماند تا ابد ذکر علی(ع) بر مأذنه ، هستی و دار و ندار و جانمان را میدهیم 👉🌹
2706
ارسال نظر شما
2687