اطلسی سال اول ازدواج منم دقیقا شوهرم هفته ای یکبار میگفت طلاق بگیر، به خانوادش زنگ میزد میگفت جدا بشیم من این زندگی رونمیخوام
طلاق براش مثل نقل و نبات بود
اما من اومدم درستش کردم میدونی یه بار محکم گفتم بهش من نیومدم که برم اگر میخولستم برم اصلا نمیومدم تو زندگیت
من زنم ولی مردونه پای انتخابم هستم اگر تو مشکل داری تو برو از این خونه من دارم زندگیمو میکنم
دید من اهل طلاق نیستم تغییراتی کرد البته کارای خودمم بی تاثیر نیست مثلا ابدا غر نمیزدم
دعوامون میشد میرفتم سریع حموم گریه هامو میکردم و انقدر زیرآب بودم تا ریلکس شم بعدش میخوابیدم
ببین حتی اگر دعواتون میشه باهاش بحث نکن سکوت کن ولی نرو تو اتاق و خودتو حبس نکن وسط زندگیت باش بزار بپذیره هرجور باشی هرکاری کنه تو وسط زندگیشی باید بپذیره تورو
بعدها آروم تر شد بهش بگو شاید به روت نیارم اما وقتی یه حرفایی بهم میزنی که دلمو میشکنی تا ابد با هیچ محبتی پاکنمیشه
اینکه گفته برو طلاق بگیر چیز جدیدی نیست بعضی مردا دوس دارن فرار کنن از مسئولیت... شاید خرجی ندادن و محبت نکردن و... بخاطر اینکه توکم بیاری و بزاری بری ولی تو میدون رو ترک نکن بخاطر دخترت