امروز ۲۸ روز از زایمان من میگذره و من هنوز دارم با عواقب و عوارض اون دستو پنجه نرم میکنم. اصلا نمیفهمم چرا انقدر اصرار به زایمان طبیعی زیاد شده در صورتی که پزشک اصلا تخصص کافی نداره. من اصفهانم و دکترم ندا مقتدری اصفهانی بود. یه دکتر فوق العاده ظاهر ساز. وقتی میرفتی مطب فوق العاده شیک و با کلاس و تر و تمیز با لحن صمیمی و ادعای مذهب.
هر بار میرفتم سونو بمن میگفتن بچه از سن خودش جلوتره و درشته. اما دکتر من اصرار داشت که سونو اشتباه میکنه و خطا داره. اندازه شکمم همیشه دو هفته بیشتر از سن بارداریم بود. اما بازم دکترم مدعی بود که بچه وزنش معمولیه و لگن من برای زایمان بچه پنج کیلویی هم جا داره. البته ناگفته نماند که اخلاق دکتر بسیار خوب بود و مراقبتهای بارداریم خیلی خوب بود.ولی برای طی کردن بارداری خوب زایمان هم به اندازه طول بارداری مهمه.
خلاصه اینکه یک هفته قبل از زایمانم یعنی هفته ۳۷ وزن بچه توی سونو ۳۸۰۰ بود و سن بارداری ۴۰ هفته. برای همین دکتر سعی کرد طی معاینه توی مطب کیسه آبمو با ترفند پاره کنه ولی موفق نشد و بارداری من یه هفته دیگه ادامه داشت تااینکه برای گرفتن نوار قلب بچه رفتم بیمارستان میلاد که دکترم گفت باید بستری شم و زایمان کنم. من بدون درد توی هفته ۳۸ بستری شدم.ساعت دو ظهر بمن آمپول فشار تزریق شد و من شروع به ورزش کردم. هر یک ساعت یه معاینه دردناک داشتم که توی آخرین معاینه از پچ پچ ماماها فهمیدم که بچه درشته ولی اونا از اینکه من طبیعی زایمان کنم ناامید نمیشدن. ساعت چهار عصر کیسه آبمو پاره کردن و ساعت ۸/۵ شب فول بودم. دردا به حدی زیاد و وحشتناک بود که تقریبا ساعت ۸/۵ از هوش رفته بودم و دکتر مقتدری مدام با ضربه به پاهام سعی میکرد منو به هوش نگه داره. قبل از اونم هرچقدر التماس کرده بودم که بی حسی از کمر بزنن انجام ندادن و گفتن اگه بی حسی بزنیم نمیتونی زور بزنی و بچه نمیاد.من زیر لب انا لله میخوندم و منتظر مرگ بودم. چون زمان زایمانم نبود و بچه تلاشی برای اومدن نمیکرد یکی از ماماها افتاده بود روی شکم من و بالا و پایین میشد تا بچه رو هل بده پایین. در نهایت ساعت ده شب با وکیوم بچه رو بیرون کشیدن. رحم من به خونریزی افتاد و صبح ساعت شش رفتم اتاق عمل کورتاژ شدم و بم خون تزریق شد. من آش و لاش بعد از دو روز ترخیص شدم.ولی روز دهم بعد از زایمانم دوباره به شدت خونریزی کردم و چهار ساعت بستری شدم تا با تزریق سرم بتونن خون ریزیم رو بند بیارن.الان یک ماه از زایمانم میگذره.من هنوز با مشکل عفونت بخیه و زخم بودن مقعد و روده سر و کار دارم.این تاپیک رو برای کسایی گذاشتم که دنبال زایمان طبیعی هستن. تو مملکت ما همه چیز اجباریه. کجای دنیا مادر رو مجبور میکنن بدون دردزایمان و زودتر از موعد بدون هیچ دلیلی فقط برای ترس از وزن گیری بیشتر بچه زایمان کنه؟ کجای دنیا وقتی وزن بچه بالای چهار کیلو باشه مادر باید طبیعی زایمان کنه؟امیدوارم هیچ کس مثل من زایمان نکنه. من پنج میلیون هزینه کردم تا اینطوری آش و لاش بشم