حدودسه سال پیش متوجه خیانت شوهرم با حسابدارش شدم بعدم بادروع منو برد خونشون دعوتم کرده بودن بعد دختره به دروع به باباش گفته بوده خانمش اومده خواستگاری وبعدم عقدکردن اعصاب مرور خاطرات رو ندارم برای همین ازاینکه چی کشیدم وچی ب سرم اومد میگذرم میدون وخالی نکردم وجنگیدم کتک خوردم ازخونه بیرونم کرد اما جدانشدم یکماه بعداز عقد به مشکل خوردن و اومدورفتشون تعطیل دیگه طلاهاش رو گرفت ومهر گداشت اجرا وکلی دردسر و رفتن برای طلاق کلیه اموال بنام من شدو حق طلاقم به من داد نه برم که بمونم وخطایی من بعد داشت اونموقع اقدام کنم