2733
2734
عنوان

دردودل

82 بازدید | 6 پست

پدر و مادرم همدیگر رو دوست نداشتند مادرم یکی دیگه رو میخواست و پدرم یکی دیگه رو .پدرم دنبال زن و ناموس مردم بود دست بزن داشت مادرم چسبیده بود به برادراش و اگر یک کلمه از زبان پدرم فحش می شنید که به برادراش داده زمین و زمان رو به هم می ریخت.ما۶ تا بچه بودیم پسر اول متولد ۵۱ بود و متاسفانه به دلیل ناراحتی قلبی مادر زادی وبیتوجههی خانواده توسن ۱۵ سالگی تو بیمارستان فوت شد .پدرم به جای اینکه کنار مادرم باشه ودلداریش بده که پیراهن داداشم رو تنش کرده بود و گفته بود من اگر ۱۰ تا ازاین پسرهاهم بفرستم قبرستان زانوم نمیلرزه.من اون موقع ۴ ماهه بودم.کارمادر وخواهربزرگم شده بود گریه و عزاداری قبرستان رفتن.خواهرم که همسن برادرم بود یک بار وایتکس خورده بود که خودش رو بکشه که رساندنش بیمارستان.همیشه تو خونه ما دعوا بود یادمه یکبار پدرم با مشت کوبید تودهن مادرم من پشت کمد قایم شده بودم دندانهای مادرم شکست دهنش پر خون شد اما پدرم باز دست از سرش برنمیداشت سیگار داغش رو روی گردنش فشار میداد.همیشه تو خونه صدای دعوامرافعه بود همیشه برای هم قندان نعلبکی پرت میکردند.پدرم یک خونه ۲۴۰متری داشت که طبقه بالامازندگی میکردیم وطبقه پایین اتاق اتاق بود و مستاجر میدادیم پدرم بنا بود.مستاجرهایی که پدرم میاورد بیشترشان زناشون خراب بودند وبرای کرایه پائینتر یا اینکه پول آب وبرق نماز ندهند با پدرم دوست میشدند پدرم بهشون پول میداد اگر میوه و خوراکی میخرید حتما یک بشقاب هم به اون ها میداد.یکبار به من یک بشقاب زولبیا داد که ببرم براشون بردم مادرم با ایما اشاره گفت نبر.بردم گذاشتم زیرزمین و دروغی گفتم بردم اون شب از ترس خواب به چشمم نیومد و فرداش بابام فهمید وکلی دعوام کرد


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز