2737
2734

نمیدونم چرا دلم خواست داستان زندگیمو بنویسم.بدون وقفه تایپ میکنم. خواهش میکنم یکم صبر کنید. ممنونم داستان ک تموم شد جواب میدم. خوش حال میشم نظر بدین. 

دعا کنید زودتر و به سلامتی و دل خوش برم سر زندگیم. 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

2731

تک دختر. و فرزند کوچیک یه خانواده ی 5 نفره. دوتا برادر بزرگ تر از خودم دارم. پدر و مادر هردو شاغل..... درسم خوب بود ولی با پشتکار زیاد. معدلم همیشه 19به بالا بود.تا اینکه کلاس پنجم ک بودم فهمیدم مامانم سرطان پستان داره

دعا کنید زودتر و به سلامتی و دل خوش برم سر زندگیم. 
2738

اونجا بود ک صدای کند شدن قدم های زندگی رو فهمیدم..... از آون به بعد شدم خانوم خونه. چون مامانم برای درمان باید میرفت یه شهر دیگه.... ظهرا بعد مدرسه میومدم ناهار درست میکردم و خونه رو مرتب میکردم..... هیچ کس هم توی این مدت پشتمون نبود.. حتی گاهی از مدرسه اجازه می گرفتم و میرفتم خونه تا غذا درست کنم. شرایط مو درک میکردن. این موضوع ادامه داشت. 

دعا کنید زودتر و به سلامتی و دل خوش برم سر زندگیم. 

تا اینکه..... جلوی چشام توی اوج وابستگی به مادرم... شیمی درمانی مادرم شروع شد و از آونجایی ک پدرم با خانواده ی مادریم مشکل داشت..... تنها همدم و پرستار مادرم من بودم..... بعد از ظهرم با مادرم میرفتم یه شهر دیگه برا شیمی درمانی..... شبا مادرم و بغل میکردم.... نوازشش میکردم تا اینکه دیدم درحین نوازش موهای مادرم... موهاش تو دستم میمونه..... ذره ذره شستم. خورد شدم. ولی خندیدم..... تا مادرم نفهمه

دعا کنید زودتر و به سلامتی و دل خوش برم سر زندگیم. 
2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز