من جوجه داشتم یکم بزرگ شد تاجش درومد فهمیدم خروسه اسمشو گذاشتم فریبرز😁 صداش میزدم سرشو تکون میداد . ...
پسرت؟
نه دیگه تا اون حد
منم داداشم عاشق پرنده ها بود هر سری یه چیزی می اورد ولی من بدم می اومد مخصوصا مرغ عشق ها با اون صداشون
خروس که اصلا نگو تو محلمون یه خروس بود دست ده تا سگ از پشت بسته بود اول صبح میخواستم برم سر خیابون تنهایی نمیرفتم بابام میرسوندم فکر کن دبیرستانی بودم از بس وحشی بود از طرف مقابلش هم رد میشدی حمله میکرد
اینکه سکوت کنی خودخوری کنی جسم و روحت اسیر چهاردیواری اتاق کنی فقط برای اینکه دهن مردم ببندی تا قضاوت ها و کنایه ها رو در مورد سرنوشتی که حکمت خداست نشنوی یه روش خودکشی تلخه «به ارزش تباه شدن تمام عمر»